Abstract:
از قرن هجدهم و با رونق مکتب اصالت تجربه، خصوصا از زمانی که
کانت مسأله تجربهی اخلاقی درونی را مطرح کرد، بسیاری از متفکران
تغییر رویکرد از بیرون به درون را پذیرفته، مباحث خود را متوجه
«تجربهی دینی» نمودند. این تغییر که حرکتی از عین به ذهن، یا از
جستجو در جهان بیرون جهت یافتن شواهدی برای اثبات وجود خدا به
سمت معطوف شدن توجه به حیطهی فردی و وجودی بود، قطعا
لحظهای مهم در تغییر تفکر فلسفی و کلامی دورهی معاصر به شمار
میرود. در این دیدگاه نوین، ما انسانها، ستارگان یا الکترونهایی
نیستیم که بخواهیم نقش این ستارهها یا الکترونها را در نظام الوهی
بکاویم، بلکه ما شخص هستیم و به طور مستقیم از رویارویی شخص
خود با یک شخصی (خدا) در تجربیات دینیمان آگاه میشویم. در این
دوره است که نقش انسان، که تا آن زمان مسکوت و کمرنگ مانده بوده
است، نمود پیدا میکند. تأملات کلامی قرن نوزدهم به نحو قابل
توجهی «خود - آگاهتر» شده و به تأمل نمودن بر تجربهی درونی و فردی
انسان در میان دیگر اصول فکری الهیات گرایش پیدا کردهاند. هر چند
این جریان توسط فیلسوفان مدرن، که از اعتبار تجربهی دینی در اثبات
وجود خداوند سؤال کردند، تا حدی تضعیف شد، اما همچنان به عنوان
یکی از مهمترین رویکردهای فکری ـ فلسفی قرن معاصر، در مباحث
دینی، مطرح است.
از این رو، در این نوشتار، به کنکاش دربارهی تجربهی دینی و اعتبار
آن، خصوصا در توجیه باورهای دینی، پرداخته شده و مباحثی چند در
این خصوص مورد نقد و بررسی قرار گرفتهاند.
Machine summary:
"هر چند این جریان توسط فیلسوفان مدرن، که از اعتبار تجربهی دینی در اثبات وجود خداوند سؤال کردند، تا حدی تضعیف شد، اما همچنان به عنوان یکی از مهمترین رویکردهای فکری ـ فلسفی قرن معاصر، در مباحث دینی، مطرح است.
یکی از مهمترین و برجستهترین روشهایی که موافقان معرفتی بودن تجربههای دینی، برای اثبات این نظریه مطرح نمودهاند، بحث شباهت میان تجربهی حسی و تجربهی دینی است.
(همان) جان تیبر، در پاسخ به مارتین، چنین میگوید: اگر دیدن یک زیرسیگاری روی میز اجازهی آن را به فرد ندهد که بگوید میداند که یک زیرسیگاری روی میز است، بنابراین چه چیری در این عالم این حق را به او میدهد؟ هر چند تجربههای حسی در شرایط خاصی غیرمعمول و نادرست به نظر میرسند (مثلا یک ورق آبی زیر نور زرد سبز به نظر میرسد)، اما مجموعا اگر شرایط محیط به صورت طبیعی و معمول باشد و مدرک و مدرک نیز در وضعیتی عادی قرار داشته باشند (مثلا مدرک تب نداشته باشد)، ما به تجربههای حسی خود اعتماد میکنیم.
(Routledge, 1998, 254) البته به این گفته آلستون انتقاد دیگری وارد است، مبنی بر این که اظهارات و گفتههای روانشناختی (گفتههایی که مربوط به حالات و احساسات خود فرد میباشد) مانند آنکه: «گویا من صدای وزوز میشنوم»، قابل تکذیب نیستند، چرا که این گفتهها هیچ گونه ادعایی در مورد آنکه چه چیزی بیرون از تجربیات گوینده در آن لحظهای که صحبت میکند وجود دارد، نمیکنند."