Abstract:
شهابالدّین سهروردی، عـارف نـامی قـرن هفتم هجری، از چهرههای بارز تصوّف و عرفان اسلامی است که با تالیف و تـصنیف آثـار ارزشمند، سعی در انتقال سنّت صوفیه و القای مفاهیم تصوّف به مریدان و نسلهای بعدی داشت. هدف از پژوهش حاضر این است که به شیوه تحلیلی- توصیفی به نقد ماهیت تصوف در آراء عرفای قرن ششم هجری با تاکید بر عوارف المعارف سهروردی پرداخته شود.. هدف سهروردی در کتاب عوارف المعارف بیان شیوهها و آداب متصوفه در انجام اعمال و عبادات مخصوص ایشان است. در رسالۀ عوارفالمعارف با ذکـر بـرخی مـسائل شرعی همچون آداب طهارت، وضو و... تصوّف را هر چه بیشتر به شـریعت نـزدیک ساخته است. بررسیها نشان داد مقصود صوفیه از نقدها تحقیر تصوّف نبوده، بلکه نقدهای آنها شرط ضروری برای بالیدن این جریان بوده است. معیارهای نقد صوفی عبارتند از، قرآن، سنت، مشرب فکری طریقهی او، اعمال اشخاص، شیخی که تربیت مریدان را به عهده دارد، تعریفات و نظریههایی که صوفیه ارائه دادهاند. در مواردی نقد به صوفیه زمینه ساز ایجاد یک فرقهی جدید بوده است، مثلا مقدس مآبی ظاهری و ریاکاری برخی از صوفیه یکی از عوامل ایجاد نهضتی به نام ملامتیه شد. اگرچه صوفیه در میزان رعایت احکام شریعت با یکدیگر اتفاق نظر نداشتهاند، این اختلاف بیشتر بر سر جزئیات شریعت بوده است نه اصل آن. با وجود اختلاف در میزان پایبندی به آداب شریعت، هیچ یک از صوفیه جوازی برای عدول از شریعت ندادهاند. بیشتر نقدها از جانب شیخ بر مرید بوده است.
Machine summary:
به جز اختلاف عقيده در لزوم پایبندی به شریعت، گاهي نيز این اختلاف شكل عملي ميگيرد؛ یعني کارهای برخي از صوفيه با ظاهر شریعت موافق نبوده است؛ آنها یا ظاهر شریعت را تأویل ميکردهاند و یا طرز کار خود را به نوعي توجيه ميکردهاند البته به دليل استقلال در حوزۀ خود فقط موجب خشم علما و فقها و صوفيۀ معتدل ميشدند؛ مثلاً ابوسعيد ابوالخير در وجد و رقص و سماع تندرویها و گستاخيهایي داشت که نه تنها مخالفت علما و فقها بلكه مخالفت برخي از صوفيان همچون قشيری را نيز برانگيخته بود (زرینکوب، 1362: 68 و 33) از سوی دیگر رعایت حدود شریعت و شعائر دین گاهي با تعبير «موافقت کتاب و سنّت» در کلام برخي از مشایخ آمده است.
از سوی دیگر برخي از صوفيه رعایت حدود شریعت را اصل ضروری در طي کردن طریقت نميدانند، چنانكه رویم گفته است: همۀ خلق به ظاهر شرع ميپردازند امّا هدف و خواستۀ این طایفه (صوفيان) حقيقت ورع و دوام صدق است و مخالفت با آنها سبب ميشود ایمان از دل برود (هجویری، 1387: 56).
نظریهپردازی در باب فقر نيز در مواردی سبب نقد مشایخ بر آرای یكدیگر شده است: هجویری در «باب اختلافهم في الفقر و الصّفوه» نظر کساني را که فقر را بر صفوت یا صفوت را بر فقر ترجيح دادهاند، آورده، ميگوید: در حال حاضر نظرات مختلفي دربارۀ فضيلت یكي از اینها بر دیگری ارائه شده است اما برخي از این تعابير در قالب عباراتي هستند که حدیث حق در آن به چشم نميخورد و گویندگان آنها در واقع از هوا و نفس خود سخن گفتهاند، در حاليکه طریق حق از ترّهات مدّعيان منزّه است (هجویری، 1387: 80-79).