Abstract:
این مقاله با هدف شیوعشناسی همزمان اختلالات یادگیری، غفلت آموزشی و روابط والد فرزندی در دانشآموزان دورهی اول دبستان در شهر تهران در سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۲ با روش توصیفی از نوع همبستگی انجام شد. برای دستیابی به اهداف پژوهش از میان تمام دانشآموزان دوره اول دبستان شهر تهران تعداد ۳۸۴ نفر بر طبق جدول کریسی و مورگان از والدین دانشآموزان دوره اول ابتدایی شهر تهران با روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدند. دادههای تجربی این پژوهش با استفاده از سه پرسشنامه مشکلات یادگیری کلورادو توسط ویلکات و همکاران (۲۰۱۱)، مقیاس سنجش رابطه والد-کودک پیانتا (۱۹۹۲) و پرسشنامه سنجش غفلت آموزشی محقق ساخته (۱۴۰۲) جمعآوری شد. دادههای تجربی با کمک نرمافزار SPSS با روشهای آماری همبستگی اسپیرمن و رگرسیون چندگانه مورد تجزیه تحلیل قرار گرفت. نتایج اجرای این پژوهش حاکی از وجود رابطه معنادار و مستقیم بین اختلالات یادگیری و غفلت آموزشی (r=0/24: p=0/00) و اختلالات یادگیری و روابط والد فرزندی (r=0/33: p=0/00) و غفلت آموزشی و روابط والد فرزندی (r=0/11: p=0/00) بود. همچنین غفلت آموزشی و روابط والد فرزندی میتوانند به عنوان پیشبینیکننده اختلالات یادگیری شناخته شوند. این یافته همسو با پژوهش-های پیشین در این حوزه اهمیت آموزش صحیح والدین در موضوع روابط والد فرزندی و حمایت چندجانبه نظامهای سلامت و آموزش از دانشآموزان در کنترل اختلالات یادگیری را نشان میدهد.
Machine summary:
سحر بهرامي چکيده اين مقاله با هدف شيوع شناسي همزمان اختلالات يادگيري ، غفلت آموزشي و روابط والد فرزندي در دانش آموزان دوره ي اول دبستان در شهر تهران در سال تحصيلي ١٤٠١-١٤٠٢ با روش توصيفي از نوع همبستگي انجام شد.
اختلالات يادگيري، ريشه در دوران قبل از تولد و ابتداي کودکي دارد و تا سال هاي نوجواني و بزرگسالي نيز ادامه خواهد داشت و با اختلالاتي در حساب کردن ، نوشتن و خواندن خود را نشان مي دهد، افزون بر اين مشکلاتي در نادرست نويسي (املا) ترکيب (انشا)، دست خط ، درک قوانين تلفظ ، هجي کردن ، دستور زبان و جمله سازي و سازمان بينايي- فضايي را نيز شامل ميگردد (کريسي و همکاران ، ٢٠٢١).
اين ناتوانيها مقدمه اختلالات تحصيلي هستند که بعدها روي ميدهند به عبارت ديگر، به نظر ميرسد که نقص در توجه ، حافظه و تواناييهاي ادراکي-حرکتي که تحت عنوان اختلالات اوليه گروه بندي شده اند؛ اساسا با عمليات رواني افراد روابط متقابل داشته باشند، به گونه اي که مختل شدن آنها بر تفکر و زبان شفاهي که به عنوان ناتوانيهاي ثانويه مشخص ميشوند، تاثير ميگذارد (جود، ٢٠١٢).
کودکان خردسال که دچار ناتوانيهاي يادگيري هستند اغلب در آگاهي واج شناختي، توانايي تجزيه و تحليل صداها، مهارت هاي نامگذاري سريع ، دانش نام هاي حروف و صداهاي آن ها، و هماهنگي بينايي-حرکتي کمبودهايي دارند (ال اوتيبا و همکاران ).
براساس اين ديدگاه ، علل ناتوانيهاي يادگيري عبارتند از: مشکل در مغز کودک يا سيستم هاي ادراکي او ناهنجاريهاي عصبي- شناختي اختلال در عملکرد ادراکي - حرکتي عدم تناسب تواناييهاي هوشي و پيشرفت تحصيلي به دليل يک نوع آسيب مغزي (کرک و همکاران ، ٢٠٠٦).