Abstract:
علم فقه یکی از علوم بسیار اساسی و تأثیرگذار در فضای جامعه دینی است که مانند هر علمی، دورههای گوناگونی را طی کرده است. توجه به این دورهها و علل تشکیل و تغییر آنها میتواند برنامهریزان را در راستای پیشبینی، تصحیح، تقویت و چگونگی گسترش این علم در زمان حال، یاری رساند. تأثیر تحولات اجتماعی و فضای فرهنگی و سیاسی در تولید، تحول و انتقال یک نظریه، یکی از مؤلفههای اساسی برخی نظریات مانند «روششناسی بنیادین» است. این مقاله با استقرا در متون تاریخی و فقهی و روش تحلیل محتوا، به دنبال کشف عوامل اجتماعی مرتبط با تحولات علم فقه در یک بازه مشخص است. در نهایت، تکرارشدگی معناداری بین برخی مؤلفهها مانند «توازن قوا»، «ثبات یا تزلزل سیاسی»، «چندصدایی یا تکصدایی بودن جامعه از لحاظ علمی»، و «توجه ساختار سیاسی به یک رویکرد خاص علمی» با برخی رویکردهای علمی، ازجمله توجه به «عقلگرایی» یا «نصگرایی» و برخی رفتارهای فقهای معیار ازجمله «مهاجرت» و «تعامل گفتمانی با مکاتب رقیب» مشاهده شد.
Science of Jurisprudence is one of the very basic and effective ones within the religious community atmosphere, which like any science has covered different periods. Attention paid to these periods and causes of their formation and change can help planners to predict, improve and strengthen and the way of expanding it at present. The effect of social changes and politico-cultural environment in production and change and transfer of one theory is of the basic components of some theories like “Fundamental methodology”. This article seeks after exploring social factors related to changes of Jurisprudence in one certain time interval through induction of jurisprudential-historical texts and usage of method of analyzing the contents. Finally, a meaningful frequency is observed among some components like “balance of power”, “political stability or instability”, “multi-voiced or mono-voiced community in respect of science” and “the political structure considering a scientifically certain approach” with some scientific approaches including “rationalism” or “literalism” and some behaviors of standard jurisprudents including “migration” and “discourse interaction with rival schools”.
Machine summary:
همین شرایط را در کتابهایی مانند تطور حرکة الاجتهاد عند الشیعة الامامیة (فرحان، 1388) و مدخل علم فقه (اسلامی، 1384) نیز شاهد هستیم که در یک بررسی درونفقهی، بیشتر به دنبال بررسی مناقشات اصلی فقهای شیعه و سنی در دورههای گوناگون با تکیه بر مفهوم «اجتهاد»، ارکان، منابع، مبانی و تبعات آن هستند و داعیهای برای بررسی تأثیر و تأثرات مباحث فرهنگی و سیاسی بر تغییرات فقاهتی نداشتهاند و فقط گاهی بهصورت قضیههایی ادعایی به آن اشارهای داشتهاند: «البته التقای جریانهای فکری و تعاطی افکار و اندیشهها، در شکلگیری تحولات فکری، نقش غیرقابلانکاری دارند» (اسلامی، 1384: 258).
o روش تحقیق در این مقاله ابتدا با روش تحلیل محتوای تاریخی، فضای اجتماعی فقیه معیار در هر تحول و روابط معنادار، و همزمانی این تحولات و تغییرات در حوزه نظریه بررسی میشود؛ سپس با روش مقایسهای، تکرارشدگیهای معنادار این همزمانیها تا اواخر قرن ششم 1 شناسایی شده که همین تکرارشدگی در شرایط مشابه، مقدمهای برای افزایش ضریب قابلیت اعتماد به رابطه کشفشده مفروض بوده که این محدوده بر اساس محدودیت در حجم مقاله اتخاذ شده است.
اکثریت قاطع فقهای شیعی در این دوره تا اواخر قرن چهارم، از پیروان مکتب اهل حدیث بودند و بزرگترین و مهمترین مجمع مذهبی شیعی، یعنی شهر قم، بهطور کامل در اختیار این مکتب قرار داشت (مدرسی، 1368: 39) که به دو دسته «قائلین به رجال» و«غیر قائلین به رجال» تقسیم میشد؛ گروه اول، طرفدار پیروی بیقیدوشرط از احادیث، و با مبانی اصول فقه و قواعد جرح و تعدیل حدیثی بیگانه بودند (همان: 38)؛ گروه دوم که با عنوان «گروه وسطی» نیز از آنها یاد میشود، توجه به مسائل رجال و سندی در میان آنها مشاهده میشد (همان: 44).