Abstract:
یکی از مهمترین گونههای ادبیات در جهان ادب غنایی است. سبک ادبیات غنایی از آن جهت اهمیت دارد که گزارشگر عواطف و احساسات درونی شاعر و نویسنده است. در شعر فارسی نیز غنا و احساس به طور ویژهای مورد توجه شاعران بوده است و ابعاد گوناگونی دارد. از مهمترین جنبههای غنا در شعر توجه به عشق (به عنوان محرک جهان هستی و کائنات) و معشوق (به عنوان مقصود و هدف نهایی) است. در این مقاله که به منظور بررسی جایگاه عشق و معشوق در غزل معاصر نوشته شده است، غزلیات سه شاعر معروف (قیصر امین پور، محمدعلی بهمنی و حسین منزوی) با شیوه تحلیلی –توصیفی بررسی شده است و دیدگاه این سه شاعر شاخص در این باره مقایسه و بررسی میگردد. مقاله به این نتیجه میرسد؛ این شاعران معاصر به عشق به عنوان یک موجود زنده، مقتدر و ازلی مینگرند که تنها عامل آفرینش جهان و انسان به شمار میرود و ستایش، توصیف، طلب و شکوه از معشوق به عنوان مضامین اصلی «معشوقیه» های این غزل سرایان معاصر به شمار میرود.
One of the most important types of literature in the world is lyrical literature. The style of lyrical literature is important because it reports the inner feelings and emotions of the poet and writer. In Persian poetry, richness and feeling have been especially considered by poets and have various dimensions. One of the most important aspects of richness in poetry is paying attention to love (as the stimulus of the universe) and the beloved (as the ultimate goal). In this article, which has been written in order to study the position of love and beloved in contemporary lyric poetry, the lyric poems of three famous poets (Qaisar Aminpour, Mohammad Ali Bahmani and Hossein Manzavi) have been studied in an analytical-descriptive manner and the views of these three prominent poets Compared and reviewed. The article concludes; These contemporary poets look at love as a living, powerful and eternal being who is the only factor in the creation of the world and man, and praise, description, desire and glory of the beloved as the main themes of the "lovers" of these contemporary lyricists. River.
Machine summary:
او عشق را «معشوق آشناي همه عاشقانه ها» و «محتواي تمام ترانه ها» مي داند و چنان آن را مخاطب قرار مي دهد که گويي در نزد او حاضر است ؛ او همچنين از عظمت عشق ياد مي کند و خود را در نزد عشق شبنمي در مقابل بي کرانه ها مي داند: «اي عشـــق ، اي تـــرنم نامـــت ترانـــه هـــا معشـــوق آشـــناي همـــه عاشـــقانه هـــا 140 اي معني جمـال بـه هـر صـورتي کـه هسـت مضــمون و محتــواي تمــام ترانــه هـــا امـــا مـــرا زبـــان غزلخـــواني تـــو نيســـت شبنم چگونـه دم زنـد از بـي کرانـه هـا» (امين پور، ١٣٨٨، ٥٠) اهميت عشق از ديدگاه قيصر امين پور چنان است که آن را لازمه ي آدم بودن و زندگي بدون عشق را «جان کندن »، «چون لبي بي خنده » و «هبوطي دائم » مي داند و معتقد است که : هر کس عاشق نباشد؛ هم در اين دنيا و هم در آن دنيا دوزخي به شمار مي رود و با اين نکته به فطري بودن عشق در نهاد انسان و ارتباط عشق با عرفان و بندگي انسان که موجب رستن از دوزخ مي شود؛ اشاره مي کند و همچنين لزوم عشق ورزيدن را چون الزام آب براي ماهي و هوا براي انسان مي داند.
(امين پور، ١٣٨٨، ٤١و ٣٥) شاعر در حين ستايش معشوق و ابراز عشق به او، اظهار وحدت و وابستگي مي کند و با عبارت «نيمه سيب دلم » و «من من » اين وابستگي و را نشان مي دهد و همزمان خود را عاشق ترين عشاق مي داند: «دوســت تــرت دارم از هــر چــه دوســت اي تو بـه مـن از خـود مـن خـويش تـر» (همان ، ٤٢) نکته ي ديگري که بايد به آن اشاره شود، حضور معشوق وهمي يا موهوم در شعر اوست .