Abstract:
در ادب غنایی، فرم و ساختار است که رابطه علّی و معلولی برقرار میکند و دال و مدلول، از رهگذر فرم و ساختار شناخته میآید و به مدد این عوامل است که معنی، از رهگذر لفظ احضار میشود و پیام گوینده و سخنور، بهروشنی، به مخاطب انتقال مییابد. سعدی شاعر سترگ ایران زمین است و جدل ناپذیرترین کار او، سخن اوست و هیچ گویندهای چون او صنعت و سادگی، استواری، روانی و رقت را بههم نیامیخته و بدین موزونی سخن نگفته است. سّر موزونی سخن او همیشه آشکار نیست و گویی یک خط منحنی پیوسته در نظم او بهویژه در غزلهایش موجود است که موجی بدان میدهد و پیوستگی کلمات با هیچگونه زاویهای شکست نمیخورد. در ادامه، نویسنده به بررسی این ویژگیها در سخن سعدی پرداخته است.
In the literature of lyric poetry, it is the form and structure that develop cause and effect relationship; hence, cause and effect are known by way of form and structure, factors from which the meaning could be claimed as well as the choice of words so that the message will clearly be conveyed from the speaker to the audience. This great Iranian poet, Sa’di, is the undisputed master of speech; no other speaker in our literature could ever be found to have so skillfully brought together in his speech literary devices, simplicity, consistency, fluency, eloquence, and subtlety side by side in such an unimaginable harmony. The secret of his harmonious speech is not always evident; it seems as though a curve is in constant curl all through his verse, typically in his Ghazals, giving his words a wavelike nature that could never be cut at any angle. In the paper that follows, the writer has studied these features in Sa’di’s speech.
Machine summary:
نقش زبان هنری و غنایی سعدی در جاودانگی زبان فاخر فارسی و فرهنگ شکوهمند ایران زمین دکترمهدی ماحوزی چکیده در ادب غنایی، فرم و ساختار است که رابطه علّی و معلولی برقرار میکند و دال و مدلول، از رهگذر فرم و ساختار شناخته میآید و به مدد این عوامل است که معنی، از رهگذر لفظ احضار میشود و پیام گوینده و سخنور، بهروشنی، به مخاطب انتقال مییابد.
لیکن نکتههای مهم در هنر سعدی آن است که سّر موزونی سخن او همیشه آشکار نیست و گویی یک خط منحنی پیوسته در نظم او بهویژه در غزلهایش موجود است که موجی بدان میدهد و پیوستگی کلمات با هیچگونه زاویهای شکست نمیخورد.
به این بیت خاقانی بنگریم: گر زخم زنی سنانت بوسم, ور خشم آری رضات جویم (خاقانی،1379: 207) این سکون «ن» و «ت» در این دو مصراع زاویه آفریده و خط منحنی همراه با زاویه است، اما در بیتهای سعدی موسیقی اسرارآمیزی موج میزند: علم دولت نوروز به صحرا برخاست, زحمت لشکر سرما ز سرِ ما برخاست (سعدی،706:1389) و یا: ما آستین ناز تو از دست کی دهیم, چون دامن نیاز بهدست تو دادهایم (خاقانی،379: 412) بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد, تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی (سعدی، 1389: 641) در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن, من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود (همان: 508) عارف مجموع را در پس دیوار صبر, طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت (همان: 462) سعدیا درگاه عزت را چه میباید سجود, خاک گردآلودهای بر آستانی گو مباش (همان: 796) عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند, داستانیست که بر هر سر بازاری هست (همان: 452) برخیز که چشمهای مستت, خفته است و هزار فتنه بیدار (همان: 518) در سرم بود که هرگز ندهم دل به خیال, به سرت کز سر من این همه پندار برفت (همان: 461) ما با توایم و با تو نه ایم اینت بلعجب , در حلقهایم با تو و چون حلقه بر دریم (همان: 573) حلقه ملازم در است؛ لیکن جزء ذات در به شما نمیآید.