Abstract:
مشابهتها و تفاوتهای فکری میان سخنوران برجسته، از جمله سعدی و مولانا از موضوعاتیست که پیوسته مورد توجه محققان و پژوهشگران بوده و بههمین جهت نیز پژوهش بر نقاط اشتراک و افتراق آنان که در یک دورۀ زمانی میزیستهاند، بسیار پرکشش بوده و منجر به پدیداری پرسشهای بسیار شده است همچون توجه به این نکته که چرا سعدی و مولانا هیچیک نامی از یکدیگر در مکتوبات خود نبردهاند، اما مشابهتهای بسیار در مضمون و درونمایه و گاه اشتراک در لفظ و ترکیب، در آثارشان چنان است که ناخودآگاه میپنداریم که یکی تحت تاثیر دیگری بوده، گویی که در آثارشان دیالوگی پنهان در جریان بوده است. آنچه که در پی میآید، شرح مبسوط این امر است.
Machine summary:
بهنظر میرسد قول شادروان فرانکلین لوییس در اینباره صائب باشد که این روایت را سراسر جعلی خوانده است10 افلاکی البته در این حد نیز متوقف نمیشود و اضافه میکند که سعدی پس از آنکه در نزدیکی خانقاه مولانا اقامت گُزید، درصدد شد که بر طریقه مولانا غزلی بسراید، اما وقتی اولین مصراع «سرمست اگر درآیی عالم بهم برآید» (سعدی، 1365: 514) را سرود، ناگاه «راه سخن بر وی بسته شد»!.
مدعیان معمولاً به این غزل که در ضبط شادروان فروغی در بخش مواعظ سعدی مندرج است و در تذکرههایی چون ریاضالعارفین نیز جزو آثار سعدی قلمداد شده، استناد میکنند: از جان برون نیامده جانانت آرزوست, زنار نابریده و ایمانت آرزوست بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند, موری نهای و ملک سلیمانت آرزوست موری نهای و خدمت موری نکردهای, وآنگاه صف صفۀ مردانت آرزوست فرعونوار لاف اناالحق همی زنی, وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست چون کودکان که دامن خود اسب کردهاند, دامن سوار کرده و میدانت آرزوست انصاف راه خود ز سر صدق دادهای, بر درد نارسیده و درمانت آرزوست بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود, شهپرّ جبرئیل، مگسرانت آرزوست هرروز از برای سگ نفس ِبوسعید, یک کاسه شوربا و دو تا نانت آرزوست سعدی در این جهان که تویی ذرهوار باش, گر دل به نزد حضرت سلطانت آرزوست (سعدی، 1365: 788) مرحوم بدیعالزمان فروزانفر این غزل طعنآمیز را هرچند با تردید نگریستهاند، اما قبول آن را بهمنزلۀ قرینهای بر تفاوت مشرب سعدی و مولانا تلقی میکنند.