Abstract:
نیاز انسان امروز به هنر از جمله نیازهای است که احتیاج به استدلال ندارد زیر هر انسانیء با هر سطحی از فرهنگ., فکر و اندیشه ای به این مساله واقف است. از زمانی که آنسان را میشناسیم به همان میزان هنر را در کنار او میبینیم. بشر در طول تاریخ حیات اجتماعیاش هیچ وقت بدون هنر زندگی نکرده و هنر از آغاز زندگی تا به امروز همچنان با او و همراه او بوده و خواهد بود.ضیاءالدینی خالق مجسمه سازدر ارتباط با نقش وجایگاه یک هنرمند در جامعه وتاثیرات آن اظهار داشتهء هنرمند نیز مانند هر انسانی در جامعه زندگی می کند و با بقیه مردم به زندگی روزانه اش مشغول می شود و فرقی با دیگر افراد ندارد اما دو تفاوت اساسی در این موضوع وجود دارد که هنرمند را از دیگر افراد جامعه شاخص تر می کند. یکی ابزار کار و زبان بیانی او و دیگری 1 حساسیتش نسبت به پدیده ها و اتفاقاتی که دور و برش می افتد و نسبت به آن واکنش و رویکردی متفاوت با دیگر افراد دارد.و با استفاده از عوامل دیداری, شنیداری و نوشتاری واقعیت های بیرونی را تبدیل به اثر هنری می کند و وقتی که این مسائل و تاثیرات فردی به وضوح خودشان را در جامعه نشان خواهند داد به گونه ای که توجه به یک نفر کمتر از توجه به کل جامعه ای که فرد در آن زندگی می کند را ندارد. در آخرین مرحله ی تاثیرگذاری هنر بر روحء انسان از خود طبیعتی که ساکن در آن است رها شده و در نتیجه به قدرت والای روحی می رسد که حاصل این مرحله تاثیرگذاری هنرمند بر طبیعت است .از این به بعد دیگر هنرمند آن را به سختی بدست آورده است. هنرمند توانمند کسی است که تاثیر می گیرد و تاثیر می گذارد اما اینکه هنرمند به دنبال چه تاثیری بر مخاطب است و یا چه مفهومی را به وسیله ی هنر می خواهد به مخاطبش منتقل کند چیزی است که به عقاید شخصی هنرمند بر می گردد .در واقع زندگی بدون هنر بی روح و کسل کننده است. نقش هنر در زندگی این است که به مردم امید و نشاط میدهد.و دوست داشتن زندگی را به انسان میفهماند هنر پدیدهای است که از دیرباز نقش موئثری در زندگی انسان دارد واز آن به عنوان وسیلهای کارآمد و موئثر در جهت ترویج و تبلیغ اندیشه ها و رفتار ها استفاده شده و می شود. مهمترین اثر هنر تاثیر است و اگر هنر ماندگاری و تاثیر نداشته باشد ارزشی ندارد و اگر نتواند جامعه را به سوی رشد و آگاهی سوق بدهد هنری موفق نبوده است هنر یک ویژگی دارد که آن ویژگی زبان گویا و راحت آن برای انتقال مفاهیم است. که از این ویژگی هنر می توان در راستای انتقال مفاهیم فرهنگی و اعتقادی نسلی برای نسل دیگر استفاده کرد. ارتباط با هنر نقش موثری در تقویت روحیه دارد. لازم نیست همگی هنرمند شوند ولی همه می توانند با هنر تماس داشته باشند و می توانند با استفاده از هنر آرامش بگیرند و برای ارتقاء روحیه ی خود زیبایی های زندگی و دنیا را ببینند. هنرء اصولا دارای یک ارتباط خاص با انسان هاست. هنر نوعی را ستگاری است که ما را از خواستن یعنی نوعی درد و رنج, آ زادی می بخشد. امروزه هنر نقش مثبت فراوانی در خیلی از بخش ها و حوزه ها بر عهده گرفته و هنردرمانی در خیلی از جوامع به عنوان یک الگو و معیار مورد اجرا قرار گرفته است. آرامش نیرویی است که تمامی انسانها در زندگی به دنبالش هستندو هر کس به طریقی آن را به دست میآورد؛ بعضیها با کارکردن» بعضی با مهمانی رفتن» برخی با ورزش» درد دل کردنء مهمان دعوت کردن و... اینجا به راهکاری اشاره می شود که با هنر میتوانیم هم به آرامش روانی برسیم و هم تخلیه هیجانی بشویم و هر حسی که داریم (حس خوب » حس بد»ء خشم» عشق, تنفرء مبارزه انتقام. شادی و هزاران حس دیگر) را بروز دهیم و بیرون بریزیم و سبک شویم و آرامش و صبوری را بیاموزیم وآن هم خلق یک اثر هنری است.هنر مسیری است که به حقیقت منتهی می شود. هنر کلید فهم زندگی است. به شرطی که با ایمان همراه باشد. ارتباط هنر متعهد با اخلاق هم به همین صورت است. هنر در قبال آرزش های اخلاقی باید تعهد داشته باشد تا آرزش یابد. هنرمند وقتی در راه هنر پیش می رود ناچار باید به یک سری مقررات معتقد و پایبند باشد و آن ها را رعایت نماید. بنابراین رسالت هنر ایجاد رشد و در سال های اخیر, ظهور اقتصاد به اصطلاح خلاق و رشد صنایع فرهنگی, تاکید و تمرکز سیاست فرهنگی را به سمت بخش بالقوه ی اقتصادی فرهنگ و هنر تغییر داده است. بدون شک مساله فرهنگ یک ملت در تمامی جوامع بشری از جایگاه و اهمیت ویژه ای برخوردار است. چرا که زیر ساخت همه جوامع را برای وج گیری و تکامل جدی توسعه پایدار تشکیل می دهد. هنر دربر گیرنده ی آن بخش از بداعت و خلاقیت انسان است که طی آن فرد با استفاده از مواد و وسائل هنری و دستی, عواطف, اندیشه ها و احساسات خود را که نشئت گرفته از تفسیر بصری تجارت محیطی است به دیگران منتقل می کند. پژوهش حاضر به بررسی دو 2 مفهوم اقتصاد فرهنگ و آموزش هنر می پردازد. تشریح این دو مفهوم در قالب نظریه ی اقتصاد فرهنگ دیوید تراسبی و پیرامون موضوع آموزش هنر مطرح شده اند. در این پژوهش سعی بر آن است که با توجه به این مفهومات, مبانی نظری و با بررسی پژوهش های انجام شده مطالعه ی مروری در این زمینه انجام شود. براساس پژوهش های انجام گرفته هنر جنبه های مختلفی دارد که هر کدام نوعی از فرهنگ جامعه متاثر می شود. از طرف دیگر, تجلی و ظهور هنر در جامعه نیز به فرهنگ جامعه تاثیر می گذارد. یکی از اهداف آموزش و پرورش, رشد و ارتقای فرهنگ جامعه است. که برای نیل به این هدف باید با معرفی روش های تربیت و آموزش هنر به مدارس و آموزش ضمن خدمت به معلمان در فعالیت های هنری و مهارت های فرایندی که باعث ایجاد خلاقیت هنری, تفکر, مشارکت, همکاری و تعامل در بین دانش آموزان می شود می توان نتایج را که بیانگر آن است که دانش آموزانی که با روش های تربیت و آموزش هنری آموزش دیده آند و نسبت به دانش آموزا ان دیگر هم از لحاظ فعالیت های هنری و هم از لحاظ مهارت های فرایندی عملکرد بهتری را دارند, مشاهده نمود.