Abstract:
یوری لوتمان در بازاندیشی مفهوم «شعریت» رومن یاکوبسن، آن را برآیند نهایی گفتگویی نشانهشناختی میان مجموعهای از عناصرزبانی و فرازبانی دانست که تقلیلپذیر به عناصری که یکسره در روساخت متن دیده میشوند و به آن نمایش شعری میدهند نیست، بلکه موجودیتی ژرفساختی دارد و تجسم ظرفیتهایی است که شعر را از هویت مرسوم آن فرا میبرد و به ساحاتی پیوند میزند که وظایف تازهای را برای آن تعریف میکنند. این دیدگاه زمینۀ تحولی گسترده را پدید آورد که از نخستین نتایج آن آزاد کردن «شعریت» از انحصار شعر و تسری آن به عرصۀ نثر بود. از اینجاست که میتوان از شعریت داستان سخن گفت که با به کار گرفتن ظرفیتهای شعر در داستان، قابلیتهای بسیار بدیعی برای آن فراهم میآورد، ضمن آنکه بازنمایی این بدایع، مرزهای شعر و نثر را برای همیشه جابهجا میکند. مقالۀ حاضر ضمن تاکید بر تقابل «شعریت» و «شاعرانگی»، به استناد داستان کوتاه شرق بنفشه نوشتۀ شهریار مندنیپور، به کاوش در ظرفیتهای «شعریت» میپردازد و جلوههایی از این ظرفیت را در بازنمایی ویژگیهای تاریخی و اجتماعی فرهنگ ایرانی سراغ میکند.
In his critical reading of Roman Jakobson’s “poeticity”, Yuri Lotman, interpreted it as the outcome of a semiological dialog between linguistic and extra-linguistic elements which is not reduced to the surface-structural elements. It is in fact a deep-structural component that is talented enough to establish the unconventional functions for poetry, and rejects the traditional distinctions between poetry and prose. This reading of poeticity, made it possible for fictional prose to capture new horizons. The present article, through differentiating between poeticity and poeticalness in Mandanipour’s Shargh-e Banafsheh, looks for some socio-historical characteristics of Iranian culture in this short story.