Abstract:
مقوله «حقوق بشر» در بر دارنده دو مفهوم محوری «انسان» و «حق» و رابطه بین آنها است. منتهی، این رابطه، متضمن تاملات فلسفی و تئوریک بسیار است. با نگاهی انتقادی به فهم غالب از این رابطه، و مشخصا به «فردگرائی تملیکی»، این مقاله به فهم متفاوتی از این رابطه می پردازد، و با استفاده از دو استعاره «عقل سرخ» و «حق سبز»، مبانی یک نظریه «حداکثری» از حقوق بشر را مطرح می کند.
Machine summary:
"اینکه همه افراد بشر صرفا با وجودداشتن خود دارای حقوق بشر هستند و این حقوق را نمیتوان از آنها سلب کرد،امتدادحقوق طبیعی است.
مایکل فریدمن نیز حقوق بشر را مبتنی بر طبیعت انسانیمیداند که«دربرگیرنده عناصر اخلاقی،تاریخی اجتماعی و طبیعی است»به تعبیروی،طبیعت اخلاقی که زمینهساز حقوق انسان است،یک انتخاب اجتماعی از اینممکنات و توانهای انسانی است و حداقلی را که ما به خود اجازه نمیدهیم به پایینتراز آن تنزل کنیم،تصریح میکند(فریمن،1380:51).
. فرد مالک و حقوق بشر در عصر مدرن تعبیر جدیدی از قانون طبیعی و تعریف جدیدی از انسان عرضه شد ونهایتا در چارچوب«حق طبیعی»،«حق»و«انسان»متعلق یکدیگر شدند.
وی بین خداوند،طبیعت،عقلفردی،قانون و تملک و حق بدینسان ارتباط برقرار میکند که: خداوند میل قویای را برای حفظ زندگی و وجود داده است...
این استدلال متضمن حرکتیبه سوی مفهوم مبثت آزادی است که میتوان آن را به عنوان حق فردنسبت به تعییناعمال خویش در درون چارچوب هنجارهای اجتماعی تعریف کرد.
به گفته وی تفکر متافیزیکی نتوانسته است انسان را در جایگاه واقعی خود ببیند واومانیسم مدرن نیز در امتداد متافیزیک به خطای مشابهی در مورد انسان دچار شده است: متافیزیک درباره انسان به جهت حیوانی آن و نه به جهت انسانی آن فکر میکند.
این فرایند هستمانی1با وساطت«حق»چونان آنچه لازمه انسان بودن است سیر ممکن خویش را طی میکند و محقق میشود.
لذا،نگرش اشراقی درباره انسان متضمن تعبیری حداکثری از حقوق بشر است کهبا تعبیر حداقلی که حاصل نگرش فردمحور مدرن است تفاوت دارد.
حقوق بشر نشاندهنده یک انتخاب اجتماعی از یک تصویر و پندار اخلاقی ویژه ازتوانائیهای انسان است که بر تعبیری از حداقلهای ضروری یک زندگی شرافتمندانهمبتنی است."