Abstract:
پرکاربردترین معنی واژهء«طنز»در زبان فارسی طعنه زدن،خردهگیری،مسخره و انتقاد کردن است.
طنز یکی از شیوههای بیانی است که در زبان فارسی با«هجو»،«هجا»،«هزل»و«فکاهه» و...از دیرباز در میان مردم،رواج داشته و بخشی از آثار ادبی را به خود اختصاص داده است.
پایه طنز در آثار ادبی فارسی،بیشتر بر ناسازگاری«لفظ»و«معنی»در کلام بنا شده است و ازاینرو تا حدودی میتواند در مقوله«مجاز»جای گیرد.ولی بیشتر آثار مکتوب طنزآمیز فارسی با«هجو»،«هزل»،مطایبه و لطیفه،همراه بوده است.
بنابراین،میتوان گفت که طنز،نوعی ژرفکاوی و غایتاندیشی است و بر نوعی دگرگونی و استحاله درونی،دلالت میکند.واژهء«لطیفه»نیز در فرهنگ و ادب ما،همیشه با گونهای طنز و خوشطبعی همراه بوده است؛با این تفاوت که روح غالب در«لطیفه»،مضحکه،لذت و تفریحآفرینی است،ولی در«طنز»با اینکه رویه سخن به ظاهر مزاحآمیز و غیر جدی است،در آخر ب«تعقل»،تنبیه و سیاست میانجامد،ازاینروست که میتواند«طنز»را در زبان فارسی در قلمرو ادب تعلیمی به حساب آورد.
Machine summary:
"بسحق(ابو اسحق)حلاج اطعمه شیرازی-شاعر قرن نهم هجری-به پیروی از بیت: «مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو/ یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو» حافظ،پدیدههای زندگانی،خواستها،محرومیتها و گرسنگیهای همزیستان خود را خیلی زیبا در قطعهای طنزآمیز، اینگونه مجسم کرده است: طبق پهن فلک دیدم و کاس مه نو گفتم ای عقل به ظرف تهی از راه مرو چرخ گو این عظمت چیست چو نتوان کردن قرص خورشید تو یک روز به نانی به گرو؟ اگرم گندم بغرا نبود،بفروشم خرمن مه به جوی،خوشه پروین به دو جو دست بر دنبه بریان زن و یختی بگذار سخن پخته همین است،نصیحت بشنو44 با این یادآوری شیرین و رندانه محمد تقی بهار که میتواند به دل و دماغ ما لذت و هوشیاری بخشد و بر لبهای ما زهر خندی ملیح بنشاند: مثقلی با من ز روی طنز گفت «صحبت از فضلت به کشور میرود گر تو را دستی است در علم سیر کشف این رمزت،میسر میرود این جهان چه؟گاو چه؟ماهی کدام؟ کز خیالش،عقل از سر میرود» گفتم:«اندر بیثباتیهای دهر زین اشارتها،مکرر میرود یعنی این دنیاست روی شاخ گاو پشت کردی نا به آخر میرود45 از آنجا که شمار نوشتههای منظوم و منثور طنزآمیز شاعران و نویسندگان ما -که بخش عمدهای از ادبیات تعلیمی و غنایی ما را در بر میگیرد-فراوان."