Abstract:
مثنوی مولوی بدون نام و ستایش خداوند آغاز میشود و در پایان نیز در داستان "دژ هوشربا" سرنوشت قهرمان اصلی داستان یعنی برادر سوم ناتمام مانده، رها میشود. گویی مولوی تداوم زمان را اصل و مدار هستی میداند که انسانها به نوبت و هر کدام به سهم خود این دایرة هستی را میچرخانند. سنخیت و همسویی انسانها در باطن و اتصال آنها به حضرت حق از موضوعات محوری عرفان است که در مثنوی شریف نیز به گونههای متفاوت بیان شده است. داستان "پیر چنگی" که از دو شخصیت اصلی، یعنی عمر و پیر چنگی ساخته شده است دارای این رویکرد است. عمر و پیر چنگی از نظر ظاهر از دو جایگاه اجتماعی برخوردار هستند که به گونهای بیرابطه یا متضاد با یکدیگرند؛ اما در باطن سنخیتی بسیار قوی با یکدیگر دارند و در پایان داستان به یگانگی میرسند. تعامل و تبادلی که بین همه انسانها و کائنات ساری و جاری است.
Machine summary:
"به راستی چه عواملی موجبات پذیرش این موضوع را در عرصه بینالملل فراهم نموده است؟ چه آثاری, با کدام خصایص بیشتر مورد توجه عموم مردم جهان قرار میگیرد؟ بررسیهای پژوهنده نشان داده است، هرگاه مؤلف در اثر خود به صورت عام، به موضوعات اصلی زندگی انسانی توجه کند و شالودة اثر نیز با مباحث مهم زندگی بشر ارتباط داشته باشد، آن سوژه میتواند مرزهای خودی را به راحتی در نوردیده و به سوژهای بینالمللی بدل شود.
در واقع بدون توجه به توصیفات فردی که ظواهر امر و صورت آثار را از هم مجزا ساخته است، منبع اصلی تمام این آثار به طور مستقیم یا غیر مستقیم اثر ژان ریش پن یعنی، "قلب مادر" است.
با توجه به بنمایههای فولکلوریک اکراینی این موضوع در شعر دمیتری کردینا (Kerdina) پرورش داده شده و تغییراتی نیز در آن اعمال گردید، درحقیقت آثار اکراینی (1945-1907) دربارة "قلب مادر" که در آن جهانبینی اکراینی مشهود است به گونهای است که دقیقا سوژه ریش پن را برای ما تداعی میکند: «قـزاق از دختـر میپـرسد، چه وقت، وی را دوست خواهد داشت.
مینماید تا از این طریق ضمن نشان دادن زشتی عمل در نظر ایرانیان، به نوعی، ساحت ایرانی را از اقدام به چنین اعمالی نسبت به مادر مبرا سازد: عاشق بیخرد ناهنجارحرمت مادری از یاد ببرد نه بل آن فاسق بیعصمت و ننگخیره از باده و دیوانه ز بنگ نتیجهگیری خانلری در خصوص رشد و تکامل ادب فارسی و بهرهگیری و الهام ادیبان ایرانی از ادبیات اروپایی معتقد است: نویسندگان ایرانی از ادیبان اروپایی سرمشق گرفتند و ترجمه آثار ادبی اروپا از مهمترین عوامل تجدید حیات ادبیات فارسی بود (خانلری، 1326: 132)."