Abstract:
مقاله حاضر سه نظریه سیاسی استنباط شده از آثار سید جعفر کشفی را مورد بررسی قرار
داده است:
الف) ((نظریه حکمت نبوی و واسطه فیض)) که مباحث اجتهادی وی تحت عناوین زیر مورد بحث
قرار گرفته است: 1. عقل و شرع; 2. ضرورت اجتهاد و شرایط آن; 3. ولایت فقیه در کتاب
و سنت; 4. اعلمیت, مرجعیت و رکنیت رابع; 5. حکومت فقیهان و سلاطین; 6. وظیفه مردم
در قبال دولت حق و باطل.
ب) ((نظریه ضرورت)) که کشفی عناوین زیر را از دیدگاه فلاسفه نقل کرده است:
1. ضرورت زندگی و سیاست; 2. ضرورت وجود حکام و سلاطین; 3. وظایف مردم در برابر حکام
ظالم.
ج) ((نظریه خلافت)) که در آن مباحث نجم الدین رازی شرح شده و دارای عناوین زیر است:
1. جایگاه و نقش خلافت و گستره آن; 2. اهمیت عدالت; 3. تعریف و موارد عدالت در مورد
گروه ها و افراد سیاسی ـ اجتماعی.
Machine summary:
"6. مشروعیت حکومت مجتهدان و سلاطین در عصر غیبت از نظر کشفی, لازم نیست نبوت تا قیامت ادامه یابد, اما ولایت در همه زمان ها لازم است: وجود رسولی که موسس اوضاع و مبلغ احکام الهی باشد در هر زمانی از ازمنه لازم نکرده است, چون که اوضاع و احکام رسول کلی است و کفایت اصلاح امور معیشت و معاد اهالی تمام ازمنه بعد از خود را می نماید; به خلاف امام و مدبر که چون که شغل آن حفظ نمودن و اقامه فرمودن آنچه راست که رسول تإسیس و تبلیغ آن را فرموده است, اوضاعی است جزئیه و به اختلاف اهالی و دهور و ازمنه مختلف می گردد و به انعدام و انقطاع آن نظام عالم و اقامه دین منقطع و مرتفع می گردد.
(46) تمامی مباحث این قسمت فارغ از الزامات فلسفه تاریخ کشفی است ـ که در مقاله ((نگاهی دیگر به فلسفه سیاسی کشفی)) در ششمین شماره همین نشریه منتشر شد ـ اما این به آن معنا نیست که فارغ از اوضاع واقعی تاریخ و زمان نیز باشد; بنابراین آنچه در زیر میآید نظر کشفی است در باب این که چگونه دو رکن مذکور در روند حوادث تاریخ شیعه از هم جدا شده اند و در این صورت حکم هر یک چیست: لکن چون علما و مجتهدین به جهت معارضه نمودن سلاطین با آنها و منجر شدن امر معارضه به فتنه و هرج و مرج دست از سلطنت و رکن سیفی کشیده اند و سلاطین ایضا به جهت میل نمودن ایشان در اول الامر از سلطنت به سوی سفلیه و به سلطنت دنیویه محضه که همان نظام دادن امر عالم فقط است دست از تحصیل نمودن علم دین و معرفت اوضاع رسول کشیدند و اکتفا به علم نظام به تنهایی نمودند, لاجرم امر نیابت در مابین علما و سلاطین منقسم گردید..."