Abstract:
«وجودشناسی» برای فیلسوفان و حکمای اسلامی، هیچگاه صرفا صحنة نظر و تماشا و عرصة
توصیف و تبیین نبوده است. به عبارت دیگر، «وجودشناسی» برای آنان در دیدن و دانستن
منحصر نمیشده و «شدن» و «رفتن» را نیز وجهی از آن میدانستند. تعبیر «حکمت» در
فرهنگ فلسفة اسلامی، غالبا نظر به این وجه از وجود شناسی دارد. امروزه این نحوه
از وجود شناسی تحت عنوان «رویکرد وجودی» و «فهم وجودی» در فلسفههای
اگزیستانسیالیستی، اعم از شاخههای الهی و الحادی، مطرح است و از آن در مقام نقد
تفکر انتزاعی در باب وجودشناسی، استفاده میکنند. این نحوه نگرش به وجودشناسی، به
ویژه از نگاه حکمای الهی همچون ملاصدرای شیرازی، جالب توجه و شایان تأمل است و ما
در این نوشتار تلاش کردیم تصویری اجمالی از این نگرش ارائه دهیم.
(Ontology) has never been only a scene of watching and consequently a field of describing and explaining for Islamic philosophers and sages. In another for them words »ontology« was not confined، in seeing and understanding، but they considered becoming and going as a part of ontology.
»Theosophy«، in the glossary of Islamic philosophy، often indicates to this side of ontology. Today this kind of ontology is proposed under the name of ontological approach and understanding in the theistic and atheistic branches of existentialistic philosophies and is used for evaluating abstract thinking about ontology. This kind of approach to ontology is particularly interesting and worthy of contemplation from view point of divine sages، such as Mulla Sadra. In this paper we try to have a glance to this kind of viewing.
Machine summary:
"ابن سینا در نمط دهم اشارات، آنجا که در مقام تبیین تعمقات درونی و تأملات نفسانی است و میخواهد به تفسیر آیات انفسی انسان بپردازد، نظریة حکمت متعالیه را طرح میکند و «حکمت» را نحوهای از نظر و گونهای از نگرش معرفی میکند که مستور است و فقط نفوذکنندگان در ژرفای حکمت متعالیه به چنین نگاه و چشماندازی دست مییابند.
در این سنت فلسفی،که شیوههای مختلف فلسفة وجودی و اگزیستانسیالیستی را اعم از الهی یا الحادی در خود جای داده است شاهد رویکردی وجودی نسبت به «وجود» و «هستی» هستیم و از آنجا که در چنین رویکردی، انسان با وجود، نسبت وجودی برقرار میکند و نه صرفا نسبت عقلی و ذهنی، نحوهای از شدن انسان و تحقق مرتبهای از حقیقت در انسان، صورت میگیرد.
علامه طباطبایی، در کتاب تفسیر خود، حکمت و بلوغ آن را اینگونه تفسیر کرده است: «الحکمه کلمه الحق التی ینتفع بها، و البلوغ وصول الشئ الی ما ینتهی الیه المسافه» (10، ص: 57) بنابراین حکمت اگرچه کلمة حق است، این حقیقتشناسی صرفا توصیف و تبیین نیست؛ بلکه دست به گریبان ذات حقیقت شدن و از او بهره بردن است.
اما رویکرد وجودی در فلسفة اسلامی و بهویژه حکمت متعالیه با آنچه در فلسفههای اگزیستانسیالیستی (بهویژه شاخههای الاهیاتی آن) مورد بحث است، تفاوت بسیار بنیادی وعمیقی دارد که اگر به آن توجه نشود، ممکن است به خلط مبحثهای گوناگونی دچار شویم.
درونمایههای ایمانی را نباید صرفا چون موضوعات گزارهای محمل محمولات مفهومی و انتزاعی قرار داد؛ بلکه باید با آنها نسبت وجودی برقرار کرد و اینجا است که «حکمت» به عنوان یک وجودشناسی انضمامی و متمایز از «فلسفه»، که به عنوان وجودشناسی انتزاعی است، شکل میگیرد."