"بر مزار حافظ گلرخسار (تاجیکستان) برای«بخارا»و علی عزیز با مهر از گلرخسار (به تصویر صفحه مراجعه شود) یزدان مهربان عاقبت هجران را وصل ساخت و دیدار ایران عزیز و بزرگانش نصیبم شد.
در شیراز کنار آرامگاه خواجه حافظ،چون جبین عشق بر مرمر تربتش نهادم مرا حالت عجیبی رخ نمود که میخوانید.
شاهدان حالت حالم را گفتم: دلم دل میزند گفتند: از شادی دیدار است این پندار همانا دلم دل میزد،دل میزد،دل میزد...
خواجه سخاوتمند داستان زیبای وصل و هجران چند صد ساله من و خود را با یک غزل،بلکه با یک بیست شاهد عیان و بیان نمود: چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید فالگشای حکمت نمای شیرازی در جواب حیرت من حکیمانه پاسخ داد: خواجه اینجاست خواجه با ماست خواجه زندست خواجه نیز مشتاق دیدارست که فرموده: نسیم زلف تو چون بگذرد بر تربیت حافظ ز خاک کالبدش صد هزار ناله برآید"