Abstract:
های پیچیده از طریق توضیح در مورد اجزای سادهتر-همچنان در کانون مناقشات فلسفه و علم قرار دارد.درحالیکه پوزیتیویستها به سه گرایش تقلیلگیرایی:انتولوژیک،اپیستمولوژیک و متدولوژیک،تن در دادند و در محاق ماتریالیسم و تجربهگرایی گرفتار آمدند،«هوسرل»در کتاب بحران علوم اروپایی،ریشه بحران را در این تقلیلها میداند و پوزیتیویسم را به همین دلیل،«عسرت زمانه»میخواند.«دیلتای»نیز معتقد بود که روش علم طبیعی،مخصوص طبیعتشناسی است و بنابراین برای علوم انسانی،روش ویژهای را ضروری میدانست(درحالیکه پوزیتیویستها روش علمی را در همهجا-چه علوم طبیعی و چه علوم انسانی-لازم الرعایه میدانستند). مقاله«تقلی علمی؛دشمنی یا دوستی»میکوشد سری به زوایای تقلیلگرایی علمی بزند و جنبههای گوناگون آن(مثبت و منفی) را بازنمون سازد.همراه این نوشتار،مصاحبه فیلیپ کلیتون با گریفیث تحت عنوان«دخالت کوانتومی خداوند»آورده شده است.سخن گریفیث یه ویژه ازآنرو حائز اهمیت است که خود متخصص نامآور حوزه فیزیک(علمی که با تقلیل علمی،آموختگی خاص دارد) است و به همین دلیل توانسته هر دو روی سکه تقلیلگرایی را به زیر ذرهبین درآورد. مقاله«آیا شیخ الرئیس،پیرو چشم بسته ارسوط بود؟»میکوشد ضمن پاسخ به این سؤال،عناصر غیر ارسطویی موجود در فلسفهی ابن سینا را معرفی نماید.ابن سینا،علی رغم اینکه ارسطویی است،در فلسفهی خود عناصر غیر ارسطویی متعددی را آورده است؛از جمله: یونانیان باستان از«خلق از عدم»تصوری نداشتند و ازاینروی عالم را قدیم میدانستند؛درحالیکه ابن سینا عالم را مخلوق و صادر از خداوند میدانست.نویسنده در بخش اول این نوشتار،نشان داده که نظریهی صدور،آموزهای غیر ارسطویی است و ابن سینا با تمهید مقدماتی،به این آموزه دست یافته است.ابن سینا،در مورد موجودات ممکن،با گذر از«ماده»و«صورت»ارسطویی،بر عنصر سومی هم تأکید دارد.بخش دوم به همین مبحث میپردازد.بخش سوم مسئله عقل و نفس و بدن را پیش کشیده و نشان داده است که ابن سینا، برخلاف ارسطو،آنها را ترکیبی از دو جوهر نفس و بدن دانسته و جایگاه عقل فعال را بیرون از آدمی میداند.در بخش فرجامین، آموزههای دینی و عرفانی ابن سینا تشریح و مطابقت گردیده است. مقاله«قدرت از نگاه کثرتگرا،اصلاحطلب و رادیکال»به ارزیابی قدرت سیاسی در نگاه استیون لوکس پرداخته است.استیون لوکس به عنوان یکی از تحلیلگران سیاسی،در سال 1382 کتابی تحت عنوان«قدرت؛نگرشی رادیکال»منتشر ساخت و طی آن کوشید سه نگرش به قدرت را که مشتمل بر:کثرتگرایی،اصلاحطلبانه و رادیکال بود،به تحلیل بگذارد.نویسنده مقاله،نظریات لوکس را در کانون توجه نشانده و به نقد و ارزیابی آن پرداخته است.
Machine summary:
"اما آیا برای تقلیل علمی هیچ محدودیتی وجود دارد؟اگر بدن و مغز انسانها از سلول تشکیل شده و فعالیتهای آنها را میتوان در قالب فرآیندهای شیمیایی و فیزیکی تعریف کرد،آیا جایی برای روح انسان،باقی میماند؟بر سر اصول«جاودانگی»[روح]و«رستاخیز»چه خواهد آمد؟حتی آن دسته از افرادی که با خوشحالی،کنار گذاشتن این عقاید را به معنی زدودن خرافات میدانند،ممکن است با این سؤال مواجه شوند که چگونه یک ماشین شیمیایی(انسان)میتواند انتخابهای آزادی را به انجام رساند،که به نظر میرسد شالوده تفکر ما در زمینه فاعلیت انسان و مسؤلیت اخلاقی وی میباشد.
اما آیا ما باید آنتروپی را جزئی از جهان واقعی بدانیم؟آیا آنتروپی نمیتواند تنها افسانهای باشد که دانشمندان و مهندسان در بخشی از محاسبات خود بدان استناد میکنند؟آیا آنتروپی چیزی مانند اشیاء مادی نظیر آجر یا اتمهای آجر است؟حتی اگر مشکلاتی در تقلیل آنتروپی به فیزیک اتمی وجود داشته باشد،آیا این مسئله باید یک ماتریالیست واقعی را نگران سازد؟من به جای آنکه مستقیما به یافتن پاسخ سؤالی بپردازم که آکنده از مسائل فلسفی است،تدبیر دیگری را برگزیده و سؤالی از همان دست را مطرح میکنم.
اگر پژوهشها در مورد مغز انسان نشان دهند که اندیشه بشر-به گونهای شبیه به کامپیوترها- اندیشهای جبرگرایانه است،آیا آنگاه میتوان آزادی را-که برای تفکرات ما در زمینه مسئولیت اخلاقی اساسی به نظر میرسد-به عنوان بخش حقیقی از پدیدارشناسی حفظ کرد؟یا آیا میتوان گفت هرچند ما(در لحظاتی که کمتر میاندیشم)تصور میکنیم آزاد هستیم، در واقع،این آزادی،یک نوع توهم است؟فکر میکنم تقلیل ترمودینامیک به فیزیک اتمی که قبلا مورد بحث قرار گرفت میتواند در پرداختن به این پرسشها سودمند باشد."