Abstract:
«ولایت فقیه»،از جمله نظریاتی است که در عصر غیبت دربارهء وضعیت سیاسی جامعه شیعی از سوی عالمان این گروه مذهبی ارائه شده و به رغم طرح اولیه چنین موضوعی در مباحث فقهی،مبانی کلامی آن نیز تا حدودی بهطور همزمان در این مباحث مطرح و تبیین شده است.در تداوم این بحثها،این سؤال مطرح میباشد که آیا ولایت فقیه یک مساله فقهی است یا کلامی؟و این مقاله نیز مفروض میدارد که این موضوع،هم یک مساله فقهی و هم کلامی است و میان این دو،ملازمه وجود دارد؛اما در اینجا با رویکرد کلامی به تبیین مساله میپردازد.
Machine summary:
"بحث کلامی دربارهء ولایت فقیه این است که آیا خداوند که میداند اولیای معصومش زمان محدودی حضور و ظهور دارند و خاتم اولیایش مدت زیادی غیبت میکند،برای زمان غیبت،دستور خاصی صادر کرده یا امت را به حال خود رها نموده است؟همچنین اگر دستوری در این زمینه وجود دارد،آیا آن دستور،متضمن نصب فقیه جامع شرایط رهبری و لزوم مراجعه مردم به چنین رهبر منصوبی میباشد یا نه؟موضوع چنین مسألهای،فعل الله است و لذا اثبات ولایت فقیه و برهانی که بر آن اقامه میشود،مربوط به علم کلام خواهد بود.
بنابراین اصل ولایت فقیه،مسألهای کلامی است ولی همین بحث ولایت فقیه در علم فقه نیز مورد طرح و تبیین قرار میگیرد تا لوازم آن حکم کلامی،در بایدها و نبایدهای فقهی نیز روشن شود؛زیرا بایدها بر هستها مبتنیاند و بین این دو ملازمه وجود دارد؛ به نحوی که میتوان از یک مسأله کلامی اثبات شده به لوازم فقهی آن رسید؛چه،اگر در فقه نیز مسألهای ثابت شود،لازمهء آن پی بردن به یک مسأله کلامی خواهد بود:یعنی اگر ما در فقه ثابت نمودیم که بر مردم واجب است از فقیه جامع الشرایط پیروی کنند یا این که بر فقیه جامع الشرایط تصدی در شؤون اجتماعی امور عامه مسلمین واجب است،در این دو صورت کشف میشود که خداوند در عصر غیبت فقیه را برای ولایت و رهبری جامعه اسلامی تعیین نموده است؛زیرا تا خداوند دستور نداده باشد،فقیه وظیفه پیدا نمیکند و مردم نیز مکلف به اطاعت نمیشوند."