Abstract:
مولوی در نظم مثنوی از قصص و حکایت آثار بیش از خود بهره برده است.وی قصص را بازآفرینی کرده و هریک را محمل اندیشهها ناب خود قرار داده است.در ایم مثنوی،تقریبا همهی روایات و حکایات،به اقتضای مقصود بازسازی میشوند و اگر جزئی از یک حکایت بامفاهیم ارشادی مو لانا همسو نباشد تغییر مییابد.در این نوشتار،ضمن،مقایسهی قصهی«اختلاف در چگونگی و شکل پیل»در مثنوی مولوی و حدیقهی سنایی بازآفرینی مولوی در این قصه در هشت عنوان بررسی و ارائه شده است.
Machine summary:
"در گام دوم پیش از آنکه کوران حاصل تلاش خود را بیان کنند راوی خود، نتیجهی این کوشش را اینگونه معرفی میکند: هر یکی را به لمس بر عضوی اطلاع اوفتاد بر جزوی هر یکی صورت محالی بست دل و جان در پی خیالی بست اما مولوی پیل قصه را در«خانهای تاریک» مینهد و مردمان قصهاش نیز کور نیستند و همین عنصر«خانهی تاریک»شناخت اشخاص قصه را در فضایی مهآلود قرار میدهد و باعث میشود شناخت آنان ناقص و«تاریک»باشد،نه این که اصلا به هیچچیز نرسند.
«کف دست» باعث شناختی محدود و به همان اندازه کف دست است و اصلا نمادی از شناخت اندک است و این که: چشم حس همچون کف دست است و بس نیست کف را بر همهی او دسترس (به تصویر صفحه مراجعه شود) و چون این کف دست بر همهی اجزا دسترسی ندارد و هرکس فقط از فیل بزرگ تنها بخشی را-به اندازه کف دست خود-درک میکند پس ناگریز هرکسی با دیگری متفاوت است و در بازگفت آنچه کشف شده اختلاف پیش میآید و از اختلاف بین آنها نیز نتیجه میگیرد که: از نظر گه گفتشان شد مختلف آن یکی دالش لقب داد،این الف زیرا هرکس از دیدگاهی به قضیه مینگرد و از همین رهگذر زمینهی معنایی قصه اثبات میشود که: از نظر گاه است ای مغز وجود اختلاف مؤمن و گبر و جهود (9521/3) البته این طرح موضوع است و مولوی در اثبات آن تمثیل«فیل»را آورده است."