Abstract:
پس از پیدایش مکتب کلاسیک در ربع پایانی قرن 18 pn،n بیش از یک و نیم قرن دیدگاه کلاسیک، که براساس عدم دخالت دولت در امور اقتصادی و به دستیابی به تعادل همراه با اشتغال کامل اقتصاد به طور خود به خود پایه گذاری شده بود، نقش مسلط را بر عهده داشته است. اگرچه پس از گذشت یک قرن یعنی سال 1870 اصلاحاتی در این مکتب به وجود آمد و مکتب نئوکلاسیک ها که در واقع بر اساس همان اصول اولیه کلاسیک ها و همراه با اصلاحاتی به ظهور رسید، ولی مکتب کلاسیک- نئوکلاسیک مکتب پیشگام در بین سال های 1776 یعنی در سال انتشار کتاب ثروت ملل تا 1936 یعنی زمان انتشار کتاب نظریه عمومی کینز بوده است. از اواسط دهه 1970 به دلیل مشکلات موجود در مکتب کینزی ها، اقتصاد کینزی با بحران مواجه شد. این امر موجب شد تا مکتب کلاسیک های جدید با توجه به فرض هایی از قبیل انتظارات عقلایی، بازار رقابت کامل و تکیه بر تسویه بازارها و انعطاف پذیری کامل دستمزدها و قیمت ها بتواند در اقتصاد کلان ایفای نقش کند.
در مقاله حاضر چگونگی شکل گیری مکتب کلاسیک های جدید و ارتباط آن با مکتب قدیمی و سپس تعاملات آنها با یکدیگر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. هدف این است تا جهت گیری و تحولات قابل پیش بینی آینده در مکتب کلاسیک جدید ارزیابی شود و مسیر آینده اقتصاد کلان نیز پیش بینی شود.
After the birth of the classical school in the last quarter of the 18th century، the general view of this school which was on the basis of "No government intervention" in economic activities، as well as "Automatic existence of full employment"، was the leading school until the publication of the general theory and the birth of the Keynesian school in 1936. From 1930-70 the Keynesian framework under the title of "Neo-classical synthesis" played the dominant role in macroeconomics.
But from the mid 1970s due to the lack of micro foundations the school faced with theoretical crises، where eventually ended up to "New-classical macroeconomics."
This paper presents the formation of New-classical macroeconomics and its relation to the old version and how they compare and contrast in macroeconomic analysis. Through the end، further expected evolution in the school and the way it might be shaped in the future will be analyzed.
Machine summary:
"همانطور که بیان شد، از نظر کلاسیکهای جدید اگر سیاستهای دولت به اطلاع عموم مردم و واحدهای اقتصادی رسانده شود، یعنی اقدامات سیاستگذار از طرف واحدهای اقتصادی قابل پیشبینی باشد، در این صورت واحد اقتصادی منطقی در شکل دادن انتظارات خود این اطلاعات را مورد توجه و محاسبه قرار داده و بهطور کامل این سیاستها کارایی خود را از دست داده و متغیرهای حقیقی در سطح قبلی خود باقی میمانند، که نتیجه چیزی جز باقی ماندن در همان سطح اشتغال و محصول نخواهد بود.
رویهمرفته میتوان اشاره کرد که، مهمترین تفاوت بین دیدگاه نظریهپردازان سیکلهای تجاری حقیقی با پیشگامانشان در مکتب کلاسیکهای جدید عبارتند از: الف- مهمترین عامل محرکه در نظریه سیکلهای تجاری حقیقی شوکها و تنشهای فناوری 1 بوده که جایگزین شوکها و تنشهای پولی 2 شدهاند, ب- تجزیه و تحلیلهای اقتصاد کلان را به دو قسمت کوتاهمدت و بلندمدت از طریق ادغام کردن نظریه رشد و نظریه نوسانات اقتصادی مجزا کردند, ج- تأکید بر اطلاعات ناقص درباره سطح عمومی قیمت، که بهخاطر عدم درک صحیح، نقش حیاتی در مدلهای اولیه بازی کرده بود، به دست فراموشی سپرده شد.
قیمت و دستمزد غافلگیرکننده باعث میشود که اقتصاد از نرخ بیکاری طبیعی خود منحرف شود, 3- دوباره بیانیه فوق ما را به نتیجهگیری دیگری هدایت خواهد کرد، که مستقیما به فرضیه انتظارات عقلایی ارتباط دارد، مبنی بر اینکه مردم هیچگاه اشتباهات نظاممند انجام نداده و در نتیجه هیچگونه فشار نظاممند برای محصول و اشتغال که از شرایط تعادلی خود منحرف شده و خارج شوند, وجود ندارد, 4- از نظر این مکتب سیاستگذاران اقتصادی نمیتوانند متغیرهای حقیقی را تحت تأثیر قرار دهند."