Abstract:
استاد دکتر زرینکوب با بعدهای ادبی و تاریخانگاری و عرفان و ایران شناسی و آشنایی به زبانهای عمدهء دنیا و مآخذ فرنگی آثاری ابداع کردند که شیوهء ادامه این آثار با شیواترین و سختهترین قلم صورت گرفته در این مقاله با پژوهش سبکی نثر این استاد بویژه در آثار وی ازجمله بحر در کوزه،پله پله تا ملاقات خدا،فرار از مدرسه با ارائه شواهد تدوین گردیده و در پایان خاطرههایی از آن بزرگ یاد شده است.
Machine summary:
مقدمه: نگاشتهها و آثار گرانقدر استاد زرینکوب با تنوع و غنای تحقیق در آفاق تاریخ و ادب و نقد و عرفان و کلام و مفاهیم وسیع ایرانشناسی و فرهنگ اسلامی آنچنان آکنده و لبریز است که حتی بر سختگیرترین نقادان قابل انکار نیست و از سویی آن گونه دلنشین و هوشربا و گوشنواز است و منطبق با سنتهای دستور و بلاغت و روان و سخته و آراسته،که دو ویژگی چیرگی و دلنشینی را در سبک نگارش و خصوصیات علمی این محقق راستین و دانشمند جهانشناس بر سکهء نگارین نثر او ضرب میکند و نثری ماندگار و بآیین در صفحه ادب و نویسندگی بر شیفتگان و محققان ادب فارسی پدید میدارد در این مقاله نگارنده کوشیده است این دو ویژگی را با تتبع در برخی آثار نامی این فقید علم و تحقیق و درس و تدقیق در فرار از مدرسه،بحر در کوزه،نقد ادبی،نه شرقی نه غربی،پله پله تا ملاقات خدا نشان دهد و در پایان یادی از خاطرهای چند وادای دینی به این استاد گوهرآفرین و معنی پرداز که حاصل سی و اند سال حشر علمی در گروه ادبیات فارسی دانشگاه تهران است،به عمل آورد: 1-در پردازش و نگارش فرار از مدرسه1که گزارشی دقیق از زندگی و اندیشهء ابو حامد غزالی است پیشین حق پژوهندگان احوال و آثار غزالی را میگزارد،از استاد همایی و کتاب بارون کاراد و فرانسوی و غزالینامه اثر مارگرت انگلیسی یاد میکند،با نقدی دقیق و همراه بزرگداشت کاراسلاف میآورد و مجموع هر سه کتاب را یک سرگذشت سهگانه مینامند شامل جنبههای اندیشه احساس زندگی به تفصیل و دقت و دلنشینی و حلاوت تقریر از کودکی و جوانی و درسهای امام الحرمین و لشکرگاه و نظامیه بغداد و فرار از مدرسه و ترک قیل و قال و فیلسوف چند فلسفه آن غزالی که در تهافت الفلاسفه خود بیست نکته بر فلاسفه گرفته است شرحی بسزا میآورد و آنگاه به تحریر سبک و آثار و بازگشت به خراسان و ترسیم مدرسه و خانقاه میپردازد و در مطالب وی فهارسی دقیق به شرح احوال بزرگان فلسفه و عرفان و نقد اندیشههای ایشان میپردازد و در یک جا در انکار و اعتراض به احوال ابو العلا معرّی چنین مینگارد: «صدای آگنده از طعن و شک فیلسوف معره از طریق شعر و ادب هنوز در گوشهای اهل مدرسه انعکاس داشت که همهجا را غرق ظلمت مییافت و در شرارت و فساد بیانتها،او که گفته بود: هفت الحنیفة و لنصاری ما اهتدوا و یهود حارت و المجوس مظلّله اثنان اهل الارض ذو عقل بلا دین و آخر دین لا عقل له و دگر جای این اندیشه آورده که: فلا تحسب مقال الرسل حقا و لکن قول زور سطروه فکأن الناس فی عیش رغید فجاء و ابا لمحال و کدّورة کسانی از این طرز فکر دفاع میکردند گویی کاهلانه از طرح کردن مساله(مبدأ)که اساس هر تفکر فلسفی است شانه خالی میکردند اما فکر آنها از لحاظ نتیجه نوعی فلسفه بود که وحی و شریعت را مسخره میکردند.