Abstract:
در این نوشته به ایجاز و اختصار ارزش خودشناسی و نقش آن در رسیدن به خداشناسی بررسی شده و دیدگاه حکیم نظامی که خود از رهپویان درخشان این طریق و رهنمایان روشنگر این وادیست به بحث گذاشته و از زبان و بیان آن سخنور توانا سخن رفته است. نظامی با به کارگیری مهارتهای شعری و شگردهای شاعری و آرایههای کلامی به طرح هنرمندانه موضوع پرداخته و لزوم و اهمیت و نتیجه خودشناسی را تبیین و تبلیغ کرده است. وی برای تفهیم و القای موثر مطلب از صنایع مختلف ادبی مدد گرفته و با ترکیب سازیهای ماهرانه بر تموج کلامش افزوده و مخاطبان و خوانندگان را مجذوب و مسحور ساخته و به کرسی التذاذ و استفاده نشانده است. نظامی به رغم تعقیدات و دشواریهایی که در سرتاسر خمسهاش نمود دارد، در برخی جاها بسیار ساده و بیپیرایه و عاری از اغلاق مرسوم سخن گفته است.
Machine summary:
وی در این مقاله دنیا را به کشتی غم، تخته نرد بیوفا، بحر و موج خطرزا، استخوان بیمغز، کاسه آلوده و سفره خالی، عدم خانه، کاسه زهرآلود، نمک آبگون و باد خزان و منزل فانی و نظایر اینها همانند کرده است و در پایان حکایتی را بر سبیل تمثیل آورده است؛ چنان که: خـــیز و بســاط افکــنی در نــورد زانکــه وفــا نیست دریــن تخته نـرد نــقش مــراد از در وصـلش مـجوی خـصلت انــصاف ز خـصلش مـــجوی پــای دریــن بــحر نــهادن که چه بــار درین مــوج گشــادن کــه چــه باز به بـط گفت که صحـرا خوشست گفت شبت خـوش که مرا جا خوشست ای که درین کشتی غـم جـای تست خــون تــو در گــردن کــالای تست بــار در افکـن کــه عــذابت دهـد نــان نــدهد تــا کــه به آبت دهــد کنج امــان نیست در ایــن خاکدان مــغز وفـــانیست دریــن اســـتخوان نیست یکــی ذره جــهان نــازکش پـــــای زانــــــباری و بـــــازکش آنــچه بـر ایــن مـائده خرگهیست کـــاسه آلــوده و خـــوان تـــهیست هـر کـه درودیـد دهــانش بدوخت هــر که بــدو گفت زبــانش بـسوخت هیچ نـه در محمل و چندین جــرس هیچ نــه در کـــاسه و چـندین مـگس هر که از این کاسه یک انگشت خورد کــاسه ســـر حـــلقه انگشت کـــرد نیست همـه سـاله دریــن ده صواب فــتنه انــدیشه و غـــوغای خـــواب خـــلوت خــود ســاز عدم خانه را بـــاز گــــذار ایــن ده ویــــرانه را روزن ایـن خــانه رهــا کـن به دود خــانه فروشی به زن آخــر چـه سـود دست بــه عــالم چــه در آوردهای نــــزشکم خــــود بـــه در آوردهای خط به جهان درکش و بیغم بــزی دور شــــو از دور و مســـلم بــــزی راه تـــو دور آمـــد و مــنزل دراز بـــرگ ره و تــــوشه مــنزل بســاز خـــاصه دریــن بـــادیه دیــوسار دوزخ مـــحرورکش تشـــنه خــــوار کــاب جگـر چشـمه حیـوان دوست چشـــمه خــورشید نـــمکدان اوست شـــوره او بـــینـمکان را شــراب شــور نمک دیــده درو چـــون کباب آب نــه و زیـــن نــمک آبگــون زهـــر دل آب و دل زهـــره خـــون در تـف ایـــن بـــادیه دیـــو لاخ خـــانه دل تــنگ و غـــم دل فــراخ هـر که در این بادیه، با طبع ساخت چـون جـگر افسرد و چـو زهره گداخت تـا چکـنی این گـل دوزخ ســرشت خــیز و بـــده دوزخ و بسـتان بهشت تــا شــود ایـن هیکـل خـاکی غـبار پـــای بــه پــایت ســـپرد روزگــار عاقبتت چــونکه بــه مــردم کــند دست بـه دستت ز مــیان گــم کــند چـون که مـوی خاک بــود بازگشت بـر سـر این خـاک چـه بـاید گـذاشت زیــر کف پــای کســی را مســای کوچو تــو سودست بسـی زیــر پــای کس به جـهان در زجـهان جان نبرد هــیچکس ایـن رقــعه بــپایان نــبرد پــای مــنه بــر سـر ایـن خـارخیز خـــویشتن از خـــارنگـه دار خــــیز آنــچه مــقام تــو نـــباشد مــقیم بـــیم گــهی شــد چه کـنی جای بیم مــنزل فــانیست قـــرارش مــبین بـــاد خـــزانست بــهارش مـــبین(3) نظامی در این مقاله نیز از ناپایداری، فریبناکی، بیمحتوایی، درون پوچی و آلودگی دنیا سخن میگوید و مطاعش را دهانسوز، کاسهاش را آلوده و سفرهاش را تهی میخواند.