اسب - Journal هفت Literature and art

"چند بار دست به خودکش زده بود،با صاحب‌خانه دعوا کرده بود،به حرف‌های هر شبش گوش داده بود و بعد گاهی آن کلمه‌ها را کشیده بود و گاه تودهء افکار مابین کلمات‌ را که آن‌ها را با خود حمل می‌کرد کشیده بود،و صاحب‌خانه را آن بین پیدا کرده بود. حالا باز هم بعد از مدت‌ها دوباره همان اتفاق افتاده بود،کمی خونسردتر از جایش بلند شد، نگاهی به اطراف کرد و روی کف سرد آن آپارتمان نشست. روی تخت‌ که دراز کشید،قبل از این‌که بخوابد،به دیوارها و اطراف اتاق خوب نگاه کرد،قبل از آن‌که‌ آن‌ها را به خاطر بسپارد چشم‌هایش به خواب رفت. از خواب که بیدار شد،جلوی آتش شومینه چمباتمه زده بود و به آن نگاه می‌کرد علاقه‌ای‌ به نگاه کردن به اطرافش نداشت. پارچه‌ای روی چشم‌هایش گذاشت و خودش را میان تودهء هوای میان‌ آپارتمان و آن ساختمان قدیمی میان مه رها کرد. مادرم موهایش سفید شده بود ولی همنان پیانو می‌زد."