Abstract:
فلسفه به معنای نوعی تفکر خاص در یونان باستان با ارسطو به فعلیت کامل رسید.این تفکر در سه دین ابراهیمی یهودی، مسیحی و اسلامی وارد شد و تأثیر این ادیان به خصوص اسلام بر آن،منجر به طرح مسائلی شد که بیسابقه بود.در عالم اسلام سه موضع اصلی دینی نسبت به فلسفه یونانی و مثال اعلای آن،فلسفه ارسطو،اتخاذ گردید.در این مقاله به شرح این سه موضع و تأثیری که هریک از آنها در سیر تحول فلسفه در تاریخ اسلام و قرون وسطی در غرب داشته است،پرداخته میشود.
Machine summary:
فلسفه یونانی هیچ گاه در سیر تفکر این سه دین در مرکز قرار نگرفت و همواره در حاشیه بود ولی اینکه چرا فلسفه یونانی با ادیان دیگر آن زمان مثل مذهب هندو یا مذهب بودا ارتباطی نیافت،نمیتواند فقط جهات تاریخی و جغرافیایی داشته باشد اما رسیدگی به آن مسئله از موضوع این مقال بیرون میباشد؛آنچه در اینجا به آن میپردازیم انواع تفسیرهای متفکران اسلامی از فلسفه یونانی بخصوص فلسفه ارسطو به عنوان شاخص اصلی آن است.
با اینکه در منابع موثق روائی در اسلام اصولا چنین حدیثی نیامده است ولی نزد فیلسوفان متقدم مسلمان محرز بود که ارسطو فیلسوفی نبی است و آرائش آنچنان به تعالیم اسلامی نزدیک است که حتی در تأویل فلسفی فارابی و ابن سینا از قرآن و اسلام،ارسطو را میتوان بدین لحاظ مسلمان خواند2.
این حکمت مشرقی در ایران باستان قبل از اسلام نیز رواج داشته ولی در عالم اسلام،مشائیان مسلمان مثل فارابی و ابن سینا وارث آن نیستند بلکه بزرگان تصوف و عرفان آن را به ارث بردهاند.
درست است که این نوع تفسیر اسلامی ارسطو جریان مستقل فلسفی را مستقیما در غرب ایجاد نکرد اما در آراء بزرگانی همچون توماس اکوئینی به شدت و قدرت مؤثر افتاد به نحوی که بیتردید بسیاری از مفاهیم اصلی فلسفه ارسطویی به اقتضای عالم اسلامی تفسیری دینی یافت و از این طریق مفاهیم فلسفی مهمی که در ارسطوی یونانی نبود و نمیتوانست باشد در تفسیر دینی و اسلامی ارسطو توسط فارابی و ابن سینا پدید آمد که بهطور اجمالی به آن اشاره میکنیم.