Abstract:
اتوریته علمی،مسئلهای دیگر.چگونه است که درباره رجو غیر متخصصان به متخصصان در رشتههای مختلف علمی هیچ کس اعتراض نمیکند؟بر همین قیاس، اتوریته در زمینه شناخت و اجرای دین در جامعه میتواند و باید وجود داشته باشد وگرنه به هرج و مرج نظری و عملی دچار خواهیم شد.همچنانکه هرجامعهای مطابق با فکر و سلیقه خود،در مسائل سیاسی،به اتوریته،نیاز دارد،جامعه دینی نیز اتوریته سیاسی منطبق باخواست دینی اکثر مردم را لازم دارد و نیز اتوریته علمی منطبق با همان خواست را میطلبد.پذیرش اتوریته امری است که با اجبار و اکراه همراه نمیشود و امکان آن،از این طریق،وجود ندارد.اتوریته به پذیرش و خواست مردم بستگی دارد.بنابراین نفی اتوریته به نحو مطلق،نه منطقی است و نه ممکن. نهاده شده و امری عقلایی است که در همه رشتهها و زمینههای تخصصی جاری است و اختصاص به عالم دین و دینداری ندارد. ثانیا آن جا نیز که نظام سلسلهمراتبی روحانیت وجود دارد-مثل آیین هندو-آن شأن و وظیفه و اتوریتهای که روحانیت مسیحی برای خود قائل است،وجود ندارد.نظام روحانیت مسیحی،فارغ از هرگونه شرط علمی،نظامی است که،بنابر ادعای کلیسا، جانشین مسیح(خداوند)بر روی زمین و عامل نجات بخشی مسیح خداوند است که با هدایت روح القدس کار میکند و عمل و فتوای او،عمل و فتوای خداوند به حساب میآید.از همین روست که روحانیت مسیحی به هنگام عمل مقدس«اعتراف»به گناه،خود رأسا به بخشایش گناه اقدام میکند و میگوید:«گناه تو را بخشیدم،به شرط آن که...».در عمل «تعمید»نیز همین امر اتفاق میافتد و روحانی مسیحی میگوید:«به نام پدر و پسر و روح القدس تو را تعمید میدهم»و،از این طریق،فرد مسیحی را در زمره نجات یافتگان به دست مسیح وارد میسازد.واسطهگری در نجات،به معنای دقیق کلمه،در روحانیت مسیحی وجود دارد؛اما در روحانیت یهودی،هندویی،بودایی،جاینی،اسلام،شینتو و کنفوسیوس یافت نمیشود. 3.مرحله چهارمی که بر شمردهاند،در واقع نوعی نزدیک شدن روشهای مسیحی به روشهای دینداری اسلامی و برخی ادیان دیگر است که از طریق حذف واسطههای نجات و تکیه بر رابطه مستقیم میان انسان و خدا و راهنمایی گرفتن از روحانیان و دانشمندان دینی به انجام میرسد.آنچه آقای شبستری به عنوان مشخصههای دینداری مرحله چهارم نام برده،اصولی است که،از همان ابتدا،در جهان اسلام،مطرح بوده است.به عنوان نمونه میتوان به این موارد اشاره نمود:رابطه مستقیم میان خدا و انسان؛شأن و حرمت ذاتی انسان(در برابر اندیشه آلودگی ذاتی انسان بر اثر گناه اولیه،که در فرهنگ مسیحی وجود دارد)؛لزوم برخورد انسانی با گناهکاران و پرهیز از تحقیر و طعنه و سرزنش آنان و...که در آیات و روایات اسلامی دربارهء آنها مطالب بسیاری آمده است. 4.مرحله پنجم دین و دینداری،بر خلاف ادعایی که در مقاله شده است،نه از عمومیت و فراوانی برخوردار است،نه چندان در جامعه ما شناخته شده است.گذشته از جمع محدود روشنفکرانی که با اندیشههای اگزیستانسیالیستی آشنا هستند،برای بقیه مردم، اعم از عوام و خواص،این گونه دینداری مطرح نیست.البته گرایشهای عرفانی و اخلاقی همواره در میان دینداران،با اختلاف درجات،وجود داشته و دارد؛اما آنچه در مقاله آمده، نوعی خاص از گرایش عرفانی است که بیشتر بر مبنای فلسفه اگزیستانسیالیستی پرورانده شده است. 5.انواع اتوریته بر حسب اینکه در چه زمینه و موضوعی باشد اعتبار متفاوتی دارد. اتوریته در مقام نجات بخشی انسانها یک مسئله است(که ویژه عالم مسیحیت است)و »تعبیر میشود و به عالم مسیحیت اختصاص دارد و حتی در آیین یهود نیز،به آن شکلی که در مسیحیت وجود و اعتبار دارد،پذیرفته نیست،به همه ادیان نسبت دادهاند.اولا چنین نظامی در همه ادیان وجود ندارد؛برای مثال،در اسلام،هیچ جایگاهی برای سلسله مراتب روحانیت،به شکل یاد شده،وجود ندارد؛عالمان و کارشناسان دینی وجود دارند،اما عنوانی به نام روحانیت که دارای وظایف و اختیارات ویژه باشد،در اسلام،وجود ندارد.آنچه هست وظیفهای است که بر دوش دانشمندان 1.آقای شبستری،در این مقاله،تنها به گزارش نظریهای در باب طبقهبندی ادیان و انواع دینداری میپردازد و در انتها نیز نتیجهگیری همدلانهای میکند که نشان از پذیرش این نظریه دارد.این طبقهبندی،بیش از آنکه یک نظریه پدیدارشناسانه بیطرف باشد،یک نظریه متکلمانه مسیحی است؛زیرا محور این طبقهبندی،تحولاتی است که در جهان مسیحی رخ داده است.مرحلههای سوم تا پنجم صرفا در مورد مسیحیت صادق است و نمیتوانیم آن را،به نحو مطلق،در مورد سایر ادیان بپذیریم.البته ممکن است برخی مراحل نویسنده،نخست،به نقل از هیلر،دینشناس آلمانی،تعریفی مختصر از دین ارائه میکند.سپس،نظر یک دینشناس دیگر را،که به پنج گونه دین و دینداری در طول تاریخ اشاره دارد،شرح میدهد.
Machine summary:
"آقای شبستری معتقدند که«در مرحله سوم،اتوریتههای واسطهای میان انسانی که مفهوم "خود"را یافته و در جستوجوی نجات بود،و خداوند پدید آمدند که نجات را از سوی خداوند برای انسان به ارمغان میآوردند؛اما این واسطهها نه در آیین یهود،نه در دین مبین اسلام،نه در آیین بودا و نه در آیین جاین جایی ندارند و مفهوم نجات،در این ادیان، متکی بر پذیرش واسطهها نیست.
ولایت اهل بیت علیه السلام،هم برخاسته از توحید و ربوبیت خداوند است (زیرا به حکم خداوند است)و هم هادی به توحید است(زیرا رهبری الهی برقراری توحید و راهنمایی مردم به سوی خداوند را در نظر دارد؛یعنی همان چیزی که خود جناب شبستری،به نقل از آن نظریه،برای مرحله چهارم دینداری گفتند:«امکان اینکه واسطهای به انسان مدرن بگوید که:"من شما را راهنمایی میکنم تا به تجربه معنوی نائل شوید" وجود دارد.
2. آقای شبستری دستگاه و ساختار معنوی و روحانی«واسطهگری میان انسان و خدا»را،که از آن به« Hirarchy »تعبیر میشود و به عالم مسیحیت اختصاص دارد و حتی در آیین یهود نیز،به آن شکلی که در مسیحیت وجود و اعتبار دارد،پذیرفته نیست،به همه ادیان نسبت دادهاند.
3. مرحله چهارمی که بر شمردهاند،در واقع نوعی نزدیک شدن روشهای مسیحی به روشهای دینداری اسلامی و برخی ادیان دیگر است که از طریق حذف واسطههای نجات و تکیه بر رابطه مستقیم میان انسان و خدا و راهنمایی گرفتن از روحانیان و دانشمندان دینی به انجام میرسد.
به عنوان نمونه میتوان به این موارد اشاره نمود:رابطه مستقیم میان خدا و انسان؛شأن و حرمت ذاتی انسان(در برابر اندیشه آلودگی ذاتی انسان بر اثر گناه اولیه،که در فرهنگ مسیحی وجود دارد)؛لزوم برخورد انسانی با گناهکاران و پرهیز از تحقیر و طعنه و سرزنش آنان و..."