دستهامان، نرسیده است به هم Literature and art

">دستهامان،نرسیده است به هم... * زین همه گوهر پیدا و نهان،در تن و جان بی‌گمان دست گرانقدرتر است. هرچه حصل کنی از دنیا،دستاوردست. هرچه اسباب جهان باشد در روی زمین، دست دارد همه را زیر نگین! بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کار، کوه را چون پر کاه از سر راهت بردار!» * وه چه نیروی شگفت‌انگیزی است دستهائی که به هم پیوسته است به یقین،هرکه به هر جای درآید از پای دستهایش بسته است! * چون به رقص آئی و سرمست برافشانی دست، پرچم شادی و شوق است که افراشته‌ای: لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست! * دست گنجینهء مهر و هنر است خواه بر پردهء ساز، خواه در گردن دوست، خواه بر چهرهء نقش،خواه بر دندهء چرخ، خواه بر دستهء داس، خواه در یاری نابینائی، خواه در ساختن فردائی! بار این درد و دریغ است،که ما، تیرهامان به هدف،نیک رسیده است،ولی دستهامان نرسیده است به هم!"