"منصورهء حسینی طعم غم...
کلاغ خانهء کوچک ما و شهرهای بزرگ،باغهای دور سفر و کاخهای قرمز حاکم رنگی سیاه داشت.
شیری که نوشیدم «در گوشههای در بدر خاک» «خستگی و عطش» «در پای تاول تپه» همیشه رنگش سفید بود.
و نانی که جویدم «در دام سرمای برف» «کنار مجمر آتش» «در کاخ قرمز حاکم» همیشه طعم غم میداد"