Abstract:
در سری مقاله های آقای بیابانی اسکویی، معرفت فعل خدا و موهبت الهی شمرده شده و به استناد آیات و روایات اکتسابی بودن معرفت رد شده و برخی سخنان بزرگان از دانشمندان و فلاسفه نقد و در مواردی نفی شده است، در این مقاله بر مبنای مفروض آگاهی کامل نویسنده مقالات معرفت خدا به منابع کلامی و فلسفی و آرای مختلف دانشمندان خدشه وارد شده و تعر ض به ساحت دانشمندانی چون سید مرتضی، شیخ انصاری، شیخ مفید، ملامحسن فیض و دیگران را امری غیرعقلی و غیرعالمانه دانسته است، توجه نکردن به حدیث لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین مکتب تفکیک را به تنگناهای تناقض آمیز گرفتار ساخته است.
پیش از پرداختن به بحث معرفت و هدایت می بایست مبانی نظریه در موضوع توحید افعالی و جبر و اختیار را مستحکم و مستدل ارایه می کرد؛ اگر معرفت صنع الهی است و به حسب ظاهر برخی متون در انحصار خداوند است چرا پذیرش آن فعل بنده و وظیفه او معرفی شده است، نقش انبیا در ایجاد این معرفت و دریافت معرفت توسط عقل چگونه خواهد بود؟
در مواردی که خداوند برای برخی از معرفت ها ابزار و اسبابی قرار داده اگر واسطه ها، واسطه هستند پس مستقیم بودن صنع خدا چگونه است؟ و اگر بی تاثیرند پس چه نیازی به واسطه؟ نفی کنندگان اصل علیت برای تامین قدرت مطلقه الهی، به نفی تاثیر علل واسطه پرداخته اند غافل از اینکه سببی ت اسباب را خود خداوند جعل فرموده و خود را مسب ب موسوم کرده است. معرفت به نحو خاص یعنی چه؟ و تفاوت فعل خدا در دو موضع بر چه اساس است؟
شکر بر معرفت آیا از وسایط فیض است یا نه؟ منافی با صنع مستقیم خداوند هست یا نیست؟
وجود لزوم بر فعل خداوند در معرفت ثانوی چگونه قابل توجیه است؟ در برداشت از متون دین ضروری است جانب احتیاط به شدت رعایت شود و با نظری همه جانبه و پای بندی به اصول مستحکم عقلانی به برداشت پرداخته شود چرا که فرموده اند حدیث ما صعب و مستصعب است و تحمل آن بر فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل شاید راست آید.
Machine summary:
"در این شماره نگارنده نیز همان آهنگ شمارهی پیشین را دنبال نموده است: «آیا معرفت خداوند سبحان،نظری و اکتسابی است یا بدیهی و ضروری؟فعلخداوند است یا محصول درک عقلی انسان؟»(ش 12،ص 7) و با طرح همین پرسش به دستهبندی دانشمندان شیعه پرداخته و از قرن سوم تاپانزدهم هجری،به نقل پارهاقوال چهارده تن از بزرگان پرداخته،و همان را معیار نقدهمهی بزرگان قرار میدهد و همه را چنین محک میزند: «همۀ اینها میرساند که اگر بحث معرفت فقط بر اساس روایات رسیده ازاهل بیت علیهم السلام،بررسی میشد و افکار و اندیشههای متکلمان معتزلی و دیگران بر مبنای روایات معصومان مورد دقت و بررسی قرار میگرفت،چنین اختلافی دردیدگاهها رخ نمیداد و همه در یک امر اتفاق میکردند!»(ش 12،ص 32) چگونه نگارنده،بزرگانی چون شیخ مفید و فیض و شیخ انصاری را اینچنین بهاتهام،ضیافت مینماید؟ اولا معیار گزینش ایشان از«نظرهای برخی از عالمان بزرگ شیعی را در اعصارمختلف»(ش 2،ص 8)چیست؟ اگرچه اکثر نامبردگان مزبور،در فقه اصغر صاحبنظر هستند و تضلع آنان در فقهاکبر نه بدان پایه است،و نگارنده از صاحبنظران ژرفاپیما در اعصار مختلف!رویبرتابیده است،چرا؟ عنوانی عام و کلی بسان«دیدگاههای دانشمندان شیعه»برای چنین نگارشی بامحتوای مجمل،مبهم و جهتدار،آیا میتواند حقیقت را صاف و ساده در اختیارتفکیک دوستان قرار دهد؟یا بر سطحینگری مهر صحت میزند؟ گیرم که ایشانبا همین اجمال گذرا،به کنه نظر آن بزرگواران دست یافته،ومقصود آنان همین باشد که ایشان بیان نموده؟آیا آن ادعا تعرض و اتهامی بسبزرگ،به ساحت منیع آن والامقامها نیست؟که چرا آنان فریفتهی فکر معتزلی ودیگران شدهاند،و روایات را تفسیر به رأی نموده و یا آنها را بر سویۀ اعتزالگراییو جز آن،انطباق دادهاند و خود در نهایت از مرام مصدر پاک روایات محرومماندهاند و امروز به لطف سرشار شدن از سخن تفکیکگرایان،معلوم شده همه دراشتباه ماندهاند؟!"