Abstract:
این مقاله به تمایز سه نوع رویکرد قابل تشخیص در ادبیات حافظ نسبت به مسئله وجود میپردازد که عبارتند از: 1-رویکرد معرفت شناختی(اپیستمولوژیک)2-رویکرد وجود شناختی (انتولوژیک)3-رویکرد وجودی بشری(اگزیستنسیل). ازآنجاکه حافظ،وارث دو نوع عرفان برآمده از فرهنگ اسلامی(عرفان عراق و خراسان)یکی از مشرق و دیگری از ساحت غرب جهان اسلام(عرفان ابن عربی)میباشد مدعای مقاله بر آن است که در عین وحدت زیربنایی دو فرهنگ مزبور،رویکرد او به مسئلهء وجود،هم واجد عناصر شناخته شده وحدت وجودی و تجلی محور ابن عربی است و هم واجد دغدغههای انسانی و عاطفی عرفان خراسان(به نمایندگی ابو سعید ابو الخیر،ابو الحسن خرقانی و...). این نکته در جریان تفسیر بیتی مشهور از حافظ تبیین میگردد.
Machine summary:
3 حافظ نیز راز بودن وجود را از ویژگیهای جهان هستی در ارتباط با دانایی انسان و تواناییهای ادراکی او دانسته و نه تنها طمعورزی در فهم ذات حق را محال اندیشی میداند؛ عنقا شکار کس نشود دام باز چین کانجا همیشه یاد بدست است دام را (7/3) برو این دام بر مرغ دگرنه که عنقا را بلند است آشیانه (914/6) بلکه از باب نصحیت،حکیمان را از فعل عبث،یعنی جستن رازهای عالم نیز برحذر میدارد؛ در کارخانهای که ره عقل و فضل نیست فهم ضعیف رای،فضولی چرا کند (181/6) سخن از مطر و میگو و راز دهر کمتر جو کهکس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را (3/5) البته اگر پای عقل در این راه بسته است اما دست عشق در حل این مشکل و وصول به مراتب«وجود آگاهی»باز است: اول زتحت و فوق وجودم خبر نبود در مکتب غم تو چنین نکتهدان شدم (413/4) دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد عشق میگفت به شرح آنچه بر او مشکل بود (602/3) اما در راه عشق نیز وادی حیرت کمین گاهی دارد که هرچند فهم هستی از این راه آسان مینماید ولی مشکلات آن نیز کمکم رخ مینماید زیرا در ساحت ذات حق همهء تعینات از جمله تعین علم-عالم و معلوم یا عشق-عاشق و معشوق رنگ میبازد چه آنکه در نهایت منکشف میشود که جز او نیست؛ که بندد طرف وصل از حسن شاهی که با خود عشق بازد جاوادانه (814/7) و عارف نیز باید چنین بسراید که: سر تا قدم وجود حافظ در عشق،نهال حیرت آمد (861/6) و این حکم،مختصّ عالم برون نیست بلکه حتّی خود وجود بشر و عالم درونرا- یعنی همانگوهری کز صدفکون و مکان بیرون استـ-نیز دربرمیگیرد زیرا سرشت او که بر صورت حق آفرینده شده خود رازگونه است.