هجران - Journal گوهر Literature and art

"امیر بختیاری* هجران تا دلبر من از بر من،ناگهان رفت‌ از دست صبر،از کف قرار،از تن توان رفت‌ از دیده و دل،اشگ و خون،بر هرکران رفت‌ من خود بچشم خویشتن دیدم که جان رفت‌ رفت و شکیب و صبر و آرام و توان برد رفت و روان خسته مسن سخت آزرد ای نازنین،آخر جفا کردی و رفتی! با اینکه وصف هجر بیرون از بیان است‌ من فاش میگویم که مطلب نی چنان است‌ هجران،تجلیگاه اسرار نهان است‌ قدر و عیار عشق،از هجران عیان است‌ هجر ار نبودی،صحنهء عشق این نمیبود هجر ار نبد،وصل این چنین شیرین نمیبود تا عشق هست و عاشقان مفتون یارند باید بزیر یوغ هجران جان سپارند خون جگر از دیده،جای اشگ بارند شب تا سحر«دیوانه وار اختر شمارند جمشید،عشق آنجا که مشعل برفروزد استاد گوید:هرچه جز معشوق سوزد1 (1)-اشاره به شعر معروف مولانا: عشق آن شعله است کاو چون برفروخت‌ هرچه جز معشوق پیش آمد بسوخت"