سرمشق سخن دری: صبح Literature and art

"ساقی کو تا کمند معتبر اندازد خار در دیدهء فلک شکند خاک در چشمهء خور اندازد عاشقان را که نوش نوش کنند لعلش،از پسته،شکر اندازد خاک مجلس شود فلک،چون او جرعه بر خاک اغبر اندازد رنگ شوخی،بمجلس آمیزد سنگ فتنه،بلشکر اندازد ببرد آب ما و آخر سنگ‌ بر سبوی قلندر اندازد از در مشرق آتش افروزد سوی هرروزن اخگر اندازد این عروسان عور رعنا را بر سر،از آب،چادر اندازد زاهد آسا،سجادهء زربفت‌ بر سر کوه و گردر اندازد سنگ در آبگینه خانهء چرخ‌ این دل غصه‌پرور اندازد آتش اندر خزینه خانهء دل‌ چرخ ناکس بر آور اندازد!"