ماه مجلس و شمع شبستان Literature and art

"ناصح* (به تصویر صفحه مراجعه شود) ماه مجلس و شمع شبستان دوش مست‌و سرخوش از سیر گلستان آمدی، همچو گل خندان و چون بلبل غزلخوان آمدی. شمع وش دیدی مرا از هجر در سوزوگداز، ماه مجلس گشتی و شمع شبستان آمدی. روشنائی‌بخش چشم پیر کنعان آمدی. دل چو گوئی بود سرگردان بچوگان فراق، خوش ربودی گوی و با زلف چو چوگان آمدی‌ نیک دانستی شفای ما بقانون وفا، کز پی پرسیدن بیمار هجران آمدی. پای بنهادی سبک چون برگ گل بر چشم من، تا گشودم دیده،چون اشکم بدامان آمدی. دیدهء کوته‌نظر،شایان دیدار تو نیست، خوب کردی،کز نگاه غیر پنهان آمدی‌ از بر من رفتی و رفتم درین سودا ز دست، شادمان زی،کز دل آزردن پشیمان آمدی. تا خود این دعوی کنی باطل،ببرهان آمدی. خاطرات مجموع و دورت چشم بد،کز روی مهر، در کنارم،با سر زلف پریشان آمدی. ای شب غم،شکر ایزد را،که پیش از روز عمر، رننج ناصح تا کنی کوته،بپایان آمدی."