Abstract:
نظریهی حرکت جوهری از ابتکارات ژرف و تأثیر گذار ملاصدرای شیرازی است که توانست تحولی بنیادین در فلسفه ایجاد کند.نظریهی مذکور دارای مبانی،اهداف،اصول و پیامدهای قابل توجهی در فلسفهی محض است که اندیشمندان به تفصیل بدانها پرداختهاند و مقالهی حاضر نیز در صدد طرح و ارائهی برخی از آنهاست. اما این نظریه قابلیتها و استعدادهای فراوانی برای ارائهی پیامدهای تربیتی، کلامی،اخلاقی و...دارد که معمولا تحت الشعاع انوار فلسفی آن قرار گرفته و مغفول واقع شده است.این نوع نگاه به حرکت جوهری میتواند علاوه بر استخراج مفاهیم نوین و تولید دانش در حوزههای جدید علوم انسانی،به کاربردی شدن فلسفه و ایفای نقش شایستهی آن در حیات بشری مدد رساند. نگاه تربیتی به این نظریه و بررسی پیامدهای تربیتی حاصل از اعتقاد به حرکت جوهری،مبحث جدیدی است که تاکنون کمتر بدان توجه شده است و میتواند در حوزهی فلسفهی تعلیم و تربیت مورد مداقه و بررسی قرار گیرد. مقالهی حاضر در بخش دوم خود به دنبال چنین هدفی است.
The Substantial Motion theory is one of Mullah Sadra's effective initiatives which has made a fundamental change in Philosophy. It has basis، purposes، principles and considerable consequences in pure Philosophy، given in details by the thinkers.
But it has several aptitudes to present Educational، Theological، Moral and many other consequences، usually outshone by its Philosophical luminosity.
Considering Substantial Motion as mentioned، not only is applicable in the extraction of new concepts and science production، but also assists making Philosophy take appropriate part in Human life.
Studying the Educational consequences of believing in this theory، aimed by this article، is a new object that has been rarely considered and can be paid attention in Educational Philosophy field.
The Educational consequences may be propounded as a base، a principle or a method.
Machine summary:
"بههرحال در وجود یک چینین حقیقتی(روح)در وجود انسان که از عالم فوق عالم ماده است و دارای ویژگیهای خاصی از قبیل قدرت،تجرد و انتساب به خداست،شکی نیست و در این جهت،تفاوتی ندارد که ما نام آن را«نفس»بگذاریم یا«روح»و هر دو را هم معنا و مترادف بدانیم-آنطور که خود ملاصدرا در مواردی از کلامش این دو مفهوم را هم معنا گرفته و یکی را به جای دیگری به کار برده است؛آنگاه که میگوید:«نفس ملکوتی در انسان امری ربانی و سری از اسرار الاهی است»(72،ص:843)یا اینکه روح را ادامهی نفس و مرحلهای از کمال و تجرد کامل نفس بدانیم،آنگونه که ملاصدرا میگوید: «النفس بعد استکمالها و ترقیها إلی مقام الروح،یصیر ناره نورا محضا لا ظلمه فیه»(72، ص:832)-و یا در معنای دیگر که در لابهلای کلمات فیلسوفان و زبان شناسان دیده میشود؛کما اینکه در مورد خود روح،چه اینکه روح را نوعی فرشته بدانیم یا خلقی اعظم از فرشته-که در بعضی روایات آمده است-و یا همان موجودی بدانیم که خداوند به عنوان یک حقیقت ربانی و آسمانی به صورت نفخه در نهاد انسان قرار داده است.
دو سویه بودن وجود انسان واقعیتی است که براساس اعتقاد به حرکت جوهری-که از مقدمات مسلم اعتقاد به جسمانیه الحدوث و روحانی البقا بودن نفس است-معنادار میگردد و این امر هرگز نباید مورد غفلت مربیان قرار گیرد؛زیرا توجه به هر بعد و غفلت از بعد دیگر،نوعی نقص در امر تربیت و بیراهه رفتن است."