Abstract:
از میان بانیان نقد مضمونی ژان پیر ریشارد1چهرهء شاخصی است که از سویی تفکر و شیوهء نقد گاستون باشلار2، پایهگذار نقد مضمونی را در آثار متنوع و پربار و غنی خود تداوم بخشیده و از سوی دیگر الهامبخش نظریهء جدید «ساختار افق»3شده است که بازتاب جلوههای نو و چشمانداز کنونی نقد مضمونی است.
در این مقاله پس از بررسی و تحلیل ویژگیهای اندیشهء نقد در آثار ژان پیر ریشارد،پیوند و تداوم آن را در نظریه جدید ساختار افق که در حال حاضر توسط یکی از شاگردان او به نام میشل کولو4پایهگذاری شده است،پی میگیریم.
Machine summary:
"دلیل این میل و کشش و یا اکراه و امتناع چیست؟بر روی چه مادهای در دنیای محسوسات متمرکز میشود؟چگونه در دنیای خیال شاعر یا نویسنده طنین میافکند؟چه مسیری را در راه آفرینش ادبی میپیماید و چه نوشتار ویژهای از آن زاده میشود؟پس با نگاهی پرسشگر به سه بعد مثلث خلاقیت ادبی یعنی من،دنیا و کلام،در طلب آن است که پیوند میان این سه نقطه را دریابد و وحدت آن ر ا کشف کند و شاهد اشد چگونه یک من ویژه در ارتباطی ویژه25 با دنیای محسوسات به کلامی ویژه میانجامد؟ بدین ترتیب میشل کولو بر این باور است که نقد مضمونی علیرغم پیوند عمیق میان منتقد و خالق اثر که خواه ناخواه رابطههای بنیاذهنی26ایجاد میکند،مستلزم یک روش عینی در تحلیل متن است زیرا موضوع تحلیل،متن است نه انسان.
پس کار منتقد آن است که این معنای هستهای را با تعمق در تجربهء دنیای حسی نویسنده(که ممکن است خود تا حد زیادی در آن شریک باشد)بازیابی، بازشناسی و تحلیل کند اما به نظر میشل کولو خوانش اصلی نقد مضمونی زمانی آغاز میشود که منتقد از میان معانی احتمالی درونمایه،تعیین کند کدامیک در اثر فعال شده و کدام یک در تفهیم عالم خیال هنرمند نقش اساسی دارد؟ (Ibid) .
با این تفاوت که ژان پیر ریشارد در خوانش خود،عالم خیال خالق اثر را پی میگیرد و میشل کولو ابزار تحلیل متن را بر مشاهده و نظارهء پدیدههای عالم محسوس بنا مینهد و در این راستا در عین حال که پیوند میان سه عنصر را دنبال میکند رگههای نهانی امیال و اوهام شاعر را از دیدگاه و روانشناختی مدنظر قرار میدهد تا طنین آن را در کلام شاعرانه آشکار کند."