Abstract:
این نوشتار، پژوهشی است در نظام آموزشی مصر در دورة ملک ظاهر بیبرس بندقداری که از 658 تا 676 ق بر مصر و شام حکومت کرد. او زمانی به سلطنت مصر دست یافت که مغولان، شرق جهان اسلام را تا شام عرصه تاخت و تاز خود قرار داده و با حمله به بغداد، اضمحلال خلافت عباسی و مآلا نابودی زعیم معنوی مسلمانان را موجب شده بودند. از این رو، وی نخست در نبرد عین جالوت و سپس با انعقاد پیمانهای سیاسی – تجاری با دولتهای متقارن آنان را شکست داد و آن گاه با هدف مشروعیت بخشی به سلطنت خود، یکی از بازماندگان عباسی را در مصر خلافت داد. از این رو مصر، جانشین بغداد و مرکز ثقل فرهنگی جهان اسلام و نیز پناهگاه دانشمندانی شد که در نتیجة حمله مغول فراری، و بدانجا پناهنده شده بودند. سیاستهای تسامح طلبانه وی با پیروان مذاهب اهل سنّت و اساس قرار دادن فقه مذاهب اربعه نیز زمینه را برای رشد مهاجران نورسیده فراهم کرد. این پژوهش ضمن بررسی وضعیّت آموزش، مراکز آموزشی و علوم متداول، بدین سوال پاسخ خواهد داد که علل رشد و شکوفایی برخی علوم نقلی چون علوم دینی، کتابت و تاریخ چه بود و چرا شعر، نحو، لغت و نیز علوم عقلی سیر نزولی پیمود.
Machine summary:
برخی چون ابن خلکان، که به پارسایی شهره بود، حتی هنگام تنگدستی از پذیرفتن اموال از سوی سلطان و مردم خودداری میکرد (صفدی، 1988: 7/311) و بعضی دیگر از جمله تقیالدینبن رزین (603-680 ق) با حقوق ماهانه بیست دینار (=260درهم) و محمدبن دقیق العید (625-702ق) با پنج دینار (=65 درهم) متصدی تدریس در مدرسة صلاحیة مصر بودند (مقریزی، 1270: 4/193-194، 251؛ سیوطی، ،1425: 2/ 199).
2- مراکز آموزشی هنگام سخن از مراکز آموزشی توجه به دو نکته حائز اهمیت بسیار است: نخست اینکه میان تعداد ایوانهای مساجد و مدارس و تنوع و تعدد تدریس فقه مذاهب مختلف لزوما رابطه ای وجود نداشت؛ به دیگر سخن، گاه مدرسهای یک صحن و دو ایوان داشت اما در آن فقه چهار مذهب اهل سنت تدریس میشد و بالعکس مدرسهای چهار ایوانی بود و در آن تنها فقه و علوم مرتبط با یک یا دو مذهب در آن آموزش داده میشد(نویصر، 1991: 241).
اگر چه این مدرسه نخستین مدرسة چهار ایوانی مصر بود(7) و سبکی جدید را در عرصة معماری مدارس دینی وارد کرد از حیث اهداف درمییابیم که سلطان مملوکی راهی در پیش گرفت که پیش از این خواجه نظامالملک و ایوبیان با هدف تحکیم مبانی و تجدید حیات مذاهب اهل سنت و به تبع آن از میان بردن نزاعهای فرقهای میان آنان و ریشهکن کردن مذهب تشیع دنبال کردند (کرس ول 1 ، 1959: 94)؛ اما در عمل، این امر محقق نشد و مدرسه نتوانست مصداق مناسبی از عنوان «المدرسه المبارکه السعیده» باشد که بر پیشانی بنا حک شده بود(8) زیرا در دورههای بعد آشفتگیهای ناشی از اختلافات مذهبی شافعیان و حنفیان و نیز منازعات فرزندان بیبرس در رسیدگی به اوقاف آن موجب ضعف عملکرد و انحطاط آن گردید(مقریزی،1270: 4/ 218).