Abstract:
هنر در عام ترین تعریف خود، ظهور و تجلی استعدادهای فطری و زیبایی طلب انسان در قالب آثار هنری است، مفاهیمی که به تمامی، ذاتی انسان محسوب می شوند. حال آیا می توان هنر را، که با مفاهیمی چنین هویت می یابد، با جنسیت، که یک عرض محسوب می شود، مرتبط دانست؟ آیا می توان جنسیت را عاملی در ایجاد تمایز میان مفهوم و مصادیق هنر برشمرد؟ و یا می توان با استناد به جنسیت، به تمایز میان هنرها قایل شد و هنر را به هنر مردان و هنر زنان تقسیم کرد؟ آیا شرایط فرهنگی، مواضع ایدئولوژیک و جایگاه اجتماعی در مفهوم هنر و نسبت آن با جنسیت (به ویژه زن) تاثیرگذار است؟ آیا قوانین و حدود فقهی در قلمرو هنر، جنسیت را عاملی تعیین کننده در صدور احکام متفاوت نسبت به زن و مرد می داند؟ این مقاله با تبیین مفهوم هنر و ماهیت آن در ساحت فلسفه هنر و نیز تعالیم اسلامی سعی دارد، مفاهیم مرتبط با نسبت زن و هنر را مورد بحث و تامل قرار دهد و جوابی برای سوالات فوق بیابد.
Art in general is the emergence and manifestation of indigenous aptitudes and appreciation of beauty in the form of artistic works. Human beings are born having these concepts and potentials. Now، does art identified with such concepts assign an identity or gender which can only be considered as exterior? Can gender really create differences among the concepts and manifestations of art? Can Ideological stands، cultural conditions and social class affect art as a concept and relate them to gender (esp. women)?Do the laws and rules of art consider gender a decisive factor that calls for different rules for men and women art works?
While shedding light on the concept of art and its nature in the realm of philosophy of art and Islamic teachings، this article is going to discuss the concepts related to arts and its relationship with women and provide answers to the above-mentioned questions
Machine summary:
"مکانت و رفعت زن در نگرهی اسلامی چنان والا بود که این دین با وضع قواعدی، عشق پاک به او را منبع الهام آفرینشهای ادبی و هنری قرار داد، اما ورود جسم او را به هر عرصهای ممنوع شمرد تا عاملی برای هتک عزت و حرمت او و نیز مبنایی برای ذکر این اعترافات تلخ در تمدن غربی نسبت به مقام منیع او نشود: «رؤیای تملک همهجانبهی تن برهنهی زنان، رؤیایی است که برای هنرمندان قرن 1 9 دستکم تا حدی یک واقعیت حرفهای بود» (40Nochlin:1989) و این توهین و تحقیر تا بدانجا فرا رود که ژولیوس مییرگراف آثار کسانی چون ادوارد مانه و ژان لئون جروم را آشکارا یک «بازار گوشت» بخواند: «مانه، بازار عرضه زنان جذاب را نه در فاصلهی خطر خاور نزدیک که در زیر تالارهای اپرا در خیابان لپتی قرار میدهد و خریداران گوشت زنانه، اوباش شرقی نیستند بلکه عمدتا مردان متمدن و سرشناس ساکن پاریساند؛ دوستان خود مانه و در برخی موارد هنرمندانی که بنا به خواهش او نقش مدل را بازی کردهاند» (همان:41) و حکایت کارگاه جروم با ابتنای بر این فرض که لازمهی نقاش بودن دسترسی داشتن به زنان برهنه است (همان: 44).
) به ما امکان پذیرش تمامی آرای فمینیستها درباره مورد زن و بهویژه نسبت او با هنر را نمیدهد، لیکن این حقیقت را خارج از تبلیغات بعضا افراطی فمینیستها باور دارد که زنان در مقام آفرینشگران هنری، بنا به شرایط اجتماعی چندان مجال ظهور نداشته و نیافتهاند (جز در آغاز تاریخ و نیز در مواردی خاص از مصادیق هنری چون رقصهای آیینی و ادبیات، آن هم به صورت محدود) و نیز در مقام ناظر، به قوت و قدرت ادراک زیباییشناسانهی آنها توجهای نشده است و بهویژه در مقام موضوع آثار هنری، زنان ظلم مضاعفی را تحمل کردهاند زیرا در این عرصه ناظران، صرفا تن او را محور و منظور قرار دادهاند بیش از آنکه روح لطیف، حساس، عاشقانه و سراسر مهر مادری جاری در جان او را ناظر باشند."