Abstract:
هدف ما در این مقاله بررسی اندیشهها و تعالیم گنوسی در محور نجات شناسی است. برای
این منظور از کهنترین و معتبرترین آثار گنوسی- کتابخانه نجع حمادی- بهره بردهایم.
باور به ثنویت ماده و روح که منشأ نگاه بدبینانه گنوسی به جهان بوده به آموزه نجات
انجامیده است. روح گوهری الهی از عالم برین است که به سبب جهل یا خطا از موطن اصلی
خود جدا شده و در جهان پست مادی فرو افتاده و به اسارت آن در آمده است. در این حال
از خود بیگانه شده است و در جهل به سر می برد. نجات و آزادی روح از طریق معرفت
امکانپذیر است: معرفت درباره خداوند و درباره خود. معرفتی که سبب صعود روح میشود
نه از سنخ علوم ظاهری بلکه حکمتی اشراقی است که به واسطه منجیای الهی، یعنی
پیامبری از جهان روشنی، کسب میشود. روح به این ترتیب عروج میکند و به خدای متعال
در ورای جهان میرسد و با اصل خود بار دیگر به وحدت دست مییابد.
In this article the Gnostic thoughts and teachings on Soteriology have been surveyed based on Nag Hammadi library، the oldest and the most authentic Gnostic work. It has been shown that this doctrine of salvation is the result of belief in the duality of matter and spirit. The spirit is a divine substance which has become separated from its origin in the material world. And because of this separation it has become ignorant. Its salvation will be possible through its knowledge of itself and of God. This is an intuitive knowledge which can be acquired through a divine saviour، who is a prophet from the world or the light.
Machine summary:
"گنوسیها برای جلب اذهان فرهیختگان و نخبگان، اولا به وجود عیسی به عنوان شخصیتی نجات بخش (منجی عالم) اعتراف کردند و ثانیا تعالیم خود را الهام باطنی از عیسی و حواریون و تنها شکل راستین و حقیقی مسیحیت دانستند و برای اثبات این مدعا نیز اناجیل آپوکریفا و کتب اعمال و مکاشفات بسیاری را نگاشتند.
انسان از دیدگاه گنوسی وجود انسان (عالم صغیر) نیز همچون عالم کبیر مرکب از سه جوهر ماده (جسم)، نفس (جان حیوانی) و روح (روان) است؛ اما در اصل دو منشأ این جهانی و آن جهانی دارد.
روح آدمی که آن را اخگر میخواندند، خود بخشی از وجود الهی است که از ملکوت خداوند هبوط کرده و به این عالم خاکی در آمده است و در سراسر جهان مادی پراکنده است.
اما این معرفت از انسان به واسطه موقعیتی که دارد، باز داشته شده است؛ چرا که جوهره وجود دنیوی و اصل و اساس هستی جهان جهل است.
منجی الهی نه با پذیرش رنج کفارة گناه آدمیان را میپردازد و نه بی واسطه و به گونهای فعال نفس فرد را با قدرت فیض و جذب او به سوی خدا تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه او تنها معلمی است که معرفت سری (گنوسیس) را به گنوسیها میآموزد و دانش نجات بخش را به ایشان میسپارد(14، ص:86 - 88).
آنچه قابل نجات است روح یا بارقه الهی است که از عالم اصلی خود جدا افتاده و در جهان مادی و در درون جسم در غربت و اسارت به سر میبرد."