Abstract:
در نظریههای انسجامگرایانه و بیرونیگرایانه، که تقریبا بر معرفتشناسی معاصر غرب سیطره دارند، نقش توجیهی دادة تجربی مورد انکار قرار گرفته و حتی گاهی دادة تجربی اسطوره خوانده شده است. در این نوشتار نخست به پارهای از مشکلات و بنبستهایی که این نظریهها با آن روبرو هستند اشاره خواهد شد و سپس با تکیه بر جایگاه وجودشناختی دادة تجربی بر نقش مبنایی آن در توجیه باورهای تجربی تأکید خواهد شد.
Machine summary:
"در مقام پاسخ به این اشکال،چند نظریه وجود دارد: الف ـ این که سایر قضایا واقعا بدیهی نیستند بلکه نظری هستند و معنای اولیالاوائل و امالقضایا بودن اصل امتناع تناقض این است که جمیع قضایا از آن استنتاج شوند، قابل قبول نیست؛ زیرا اولا خلاف آن چیزی است که هر کسی در واجدان خود مییابد و ثانیا اگر جمیع بدیهیات دیگر نظری باشند، نیازمند به استدلال خواهند بود و چنانکه میدانیم در هر استدلال، دو مقدمه (صغری و کبری) باید مفروض و مسلم باشند؛ پس حداقل علاوه بر اصل «امتناع تناقض» یک اصل بدیهی دیگر باید داشته باشیم که اولین قیاس را تشکیل دهند و بهعلاوه لازم است اصل بدیهی دیگری را هم بپذیریم که عبارت است از نتیجهگرفتن جزئی از کلی (انتاج شکل اول)؛ پس این نظریه که اصل بدیهی منحصر در اصل امتناع تناقض است، قابل قبول نیست.
با این حساب، در جواب شهید مطهری که میگوید اگر رابطه این قضایا با اولیالاوایل تولیدی باشد، لازم میآید که یک اصل بدیهی بیشتر نداشته باشیم و لذا استنتاج، دیگر مفهومی نخواهد داشت، باید گفت: لازم نیست قیاس اقترانی تشکیل شود؛ چرا که قیاس در اینجا استنثایی است و در قیاس استثنایی، فرض خلاف قضیه مفروض است و انضمام آن به اصل امتناع تناقض برای حصول نتیجه کفایت میکند؛ مثلا پیرامون استحاله دور گفته میشود: اگر دور ممکن باشد، اجتماع نقیضین لازم میآید (لکن التالی باطل فالمقدم مثله)."