Abstract:
قاضی ابوبکر باقلانی (د403 ق در بغداد) سهم بسزایی در شکلگیری کلام اشاعره
داشت. او نه تنها در علم کلام، بلکه در اصول فقه و علوم قرآن نیز صاحب تألیف و نظر
بود. در این مقاله ما فقط از زاویه علم کلام به او نگریسته و اندیشههای کلامی وی را
بررسی کردهایم. دستگاه کلامی باقلانی به طور کلی همچون یک سازه هندسی طراحی
شده است. به عبارت دیگر مسائلی را که او طرح میکند دارای ترتیب منطقی و
استنتاجی است و قضایای قبلی پایه و مایه قضایای بعدی و قضایای بعدی نتیجه و زاییده
قضایای قبلی است. بدینسان میبینیم که باقلانی بحثهای کلامی خود را با تعریف مسأله
علم و تقسیم آن به علوم بدیهی و نظری آغاز میکند و با نشان دادن انواع دانشهای بدیهی
و نظری راه را برای طرح مسائل بعدی همواره میسازد. بدینسان وقتی شناسایی عقلانی
معتبر دانسته شد، باقلانی با این ابزار به مطالعه طبیعت میپردازد و اجسام را
ساختمانهایی میبیند که اتمهای متناهی، مصالح این ساختمانند. افزون بر
اتمها(=جوهرها) و اجسام، باقلانی پدیدههای دیگری را نیز در این عالم مشاهده میکند
که عمرشان تنها یک لحظه است و عرض نام گرفتهاند. اگر ما این عرضها را پایدار
میبینیم، از آن جهت است که خداوند لحظه به لحظه آنها را میآفریند. از اینجاست که
وی قاعده علیت را مردود میانگارد. به هر حال باقلانی پس از اثبات حادث بودن اجسام
و اعراض، به اثبات صانع برای عالم میپردازد و از این رهگذر، عقاید همه گروههایی را
که پدیدههای عالم را به کس یا کسانی جز خدا نسبت میدهند، رد میکند. او پس از اثبات
یکتایی صانع، به بحث صفات خدا میرسد. عقیده او درباره نحوه اتصاف صفات به ذات
این است که خدا از رهگذر معانی قدیم و ثابت به این صفات متصف شده و این
معانی زاید بر ذات است، گرچه غیر از ذات هم نیست.
Machine summary:
او علم را به ضروری و نظری تقسیم میکند و این دومی را علمی میداند که ضرورتا و وجوبا به دنبال نظر کردن میآید (البته باید عنایت کرد که باقلانی قاعده علیت را قبول ندارد و بر آنست که عادت خدا بر این جاری شده که یک حادثه را به دنبال حادثهای دیگر بیافریند، اما در اینجا نیز پیدایش علم را زاییده عادت خدا نمیداند، بلکه به رابطه ضروری میان آن دو قائل است، نک: عبداللّه 257-264).
در علم کلام این قیاس به قیاس غایب به شاهد معروف است و در واقع از رهگذر همین دلیل عقلی است که متکلمان احکام متعلق به خداوند را از راه نظایری که در امور مشهود دارد، ثابت میکنند (التمهید، 12)؛ 2 ـ سبر و تقسیم: در این روش وقتی عقل مفهومی را به دو قسمت تقسیم کرد که سومی نداشت و این دو قسم از هر نظر با یکدیگر در تقابل بودند، از ابطال یا اثبات یکی به اثبات یا ابطال دیگری پی میبرد (همان، 11)؛ 3ـ انتفاء مدلول به خاطر انتفاء دلیل: این روش یکی دیگر از اسلوبهایی است که باقلانی در مسائل کلامی به کار برده و ابن خلدون نیز به آن تصریح کرده است (ص 955ـ956).
اما از سوی دیگر صفات ثبوتی و ازلی را همچون حیات، قدرت، علم، اراده، سمع، بصر و کلام را برای خدا از راه عقل و نقل اثبات میکند و نحوه اتصاف این صفات به ذات را اینگونه میداند که ذات از رهگذر معانی قدیم و ثابت به این صفات متصف شده و این معانی زائد بر ذات است، گر چه غیر از ذات هم نیست (الانصاف، 29ـ38؛ التمهید، 197ـ199).