Abstract:
کانت ضمن نقد رویکرد رئالیستی متافیزیک سنتی، که مطابق آن فاعل شناسا و فاعل اخلاقی جوهر قلمداد می شوند، مفهوم سوژه متافیزیکی را جایگزین این جوهر می سازد. سوژه متافیزیکی به دلیل سوژه بودنش می تواند توجیه گر بستر کلی شناخت و قانون اخلاقی باشد، بی آنکه نیازی باشد تا خود، موضوع هر گونه علم و اثباتی قرار گیرد. ویتگنشتاین متقدم به خوبی واقف به کابرد چنین سوژه ای برای یک نظریه دلالت شناختی است و لذا در تراکتاتوس صریحا از آن یاری می گیرد، به طوری که به نظر می رسد سوژه متافیزیکی نزد وی طنین کانتی دارد. با این حال، تفاوت آشکار رویکرد ایده آلیستی کانت به سوژه متافیزیکی با رویکرد غیر ایده آلیستی ویتگنشتاین موجب شده تا ویتگنشتاین از آن استفاده ای حداقلی کند، ولی همین حد از استفاده هم موجب ظهور ناسازه ای در نظریه تراکتاتوس شده است که شاید بتوان آن را از دلایل شکست پروژه تراکتاتوس دانست. این مقاله در راستای تبیین و نشان دادن این ناسازگاری گام بر می دارد. بدین منظور، بخش نخست مقاله به تبیین جایگاه سوژه متافیزیکی نزد ویتگنشتاین اختصاص دارد و بخش دوم، با تمرکز بر دامنه سوژه متافیزیکی در فلسفه کانت، رویکرد ایده آلیستی وی را بدان تبیین می کند. در آخرین بخش به مقایسه کاربرد این سوژه نزد کانت و ویتگنشتاین پرداخته و می کوشد تا مدعای مذکور را موجه کند.
Machine summary:
از آنچه تاکنون آمد، میتوان چنین نتیجه گرفت که هم سوژة متافیزیکی قوامبخش پروژة فلسفی ویتگنشتاین در رساله است و هم اصناف روابط میان مؤلفههای گوناگون در جهان پیرامون، به مثابة امری انتولوژیک.
توجه به این دو منظوری که کانت پیگیری میکند روشن میسازد که چرا او برای توضیح نظر ویژة خود پیرامون امر استعلایی، واژهای را در زبان آلمانی استفاده کرده که از یک سو بدیع بوده و تا پیش از این استفاده نشده است یعنی واژة استعلایی 2 ، و از سوی دیگر مشتق از واژهای پر کاربرد یعنی متعالی 3 در زبان فلسفی رایج است.
ولی با این حال، برخی از مهمترین پایهها و مقدمات توضیح گسترة سوژة متافیزیکی در کاربردهای غیر نظریاش را در همین کتاب به دست داده است، که یکی از آنها برای بحث ما بسیار ضروری است.
سوژة متافیزیکی کانت، آن چنانکه کانت در بنیاد متافیزیک اخلاق آورده است با نگاهی غیر پدیداری و غیر تجربی به انسان، میتواند به قانون نامشروط و مطلق اخلاقی دست یابد و به همین ترتیب، در پهنة زیباییشناسی و غایتشناسی، امر زیبا و امر والا را به اندیشه درآورد و گزارههای کلی دربارة آنها صادر کند.
اگر در فضای رساله و ویتگنشتاین متقدم، سوژة متافیزیکی قوامبخش سخن گفتن معنادار است، با کنار نهادن پروژة فلسفی رساله، سوژة تجربی و تعامل این سوژه با پدیدههای گوناگون در جهان پیرامون است که سخن گفتن معنادار را مطابق رأی ویتگنشتاین متأخر امکانپذیر میسازد.