Abstract:
جان لاک فیلسوف سیاسی قرن هفده مکتبی را در فلسفه سیاسی غرب تأسیس کرد که
در جریان تکامل به لیبرالیسم شهرت یافت.این مقاله در بررسی آرای سیاسی این متفکر
در«دو رساله حکومت»و تطبیق آن با مبادی نظری حقوق بشر که در منشور ملل متحد و نیز
اعلامیه جهانی حقوق بشر تنظیم شده بر آن است تا دریابد که چرا و چگونه میتوان
تشخیص داد که لیبرالیسم لاک و اصولی که وی برای نظام لیبرالیستی تعریف کرده در
قواعد بینالمللی معاصر حضوری مؤثر و حتی تعیین کننده داشته است.
Machine summary:
"منشور نیز رسیدن به اهداف بینالمللی را، همچنان که لاک در جهانی شدن لیبرالیسم انگلیسی در نظر داشت، به عنوان جزء ضروری اهداف انترناسیونالیستی خود ذکر کرده و در بند 7 ماده 2 اظهار داشته که:«هیچ یک از مقررات مندرج در این منشور، ملل متحد را مجاز نمیدارد که در اموری که ذاتا جزو صلاحیت داخلی کشورهاست، دخالت نمایند و اعضاء را نیز ملزم نمیکند که چنین موضوعاتی را برای حل و فصل تابع مقررات این منشور قرار دهند»و در عین حال با اعطای«حق زندگی، آزادی و امنیت»و نیز بهرهمندی از کلیه آزادیهای حقوق بشر بدون هیچ گونه تمایز در «نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر و همچنین ملیت، وضع اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر موقعیت دیگر، »وضعیتی برای عضویت تمامی آحاد انسانی در جامعه فراملی بشری فراهم کرده و«تفاهم، گذشت و احترام به عقاید مخالف و دوستی بین تمام ملل و جمعیتهای نژادی یا مذهبی و همچنین توسعه فعالیتهای ملل متحد را در راه حفظ صلح، تسهیل نماید.
(منشور ملل متحد، ماده 51)به این ترتیب کسی که در یک جنگ غیر منصفانه پیروز شده است نه تنها نمیتواند برای مطیع نمودن مغلوبین خود ادعایی داشته باشد، بلکه توافقات عرفی ناظر بر حقوق بشر میتواند چنین غلبهای را فرو نشاند و در واقع«برای اجرای تصمیمات شورای امنیت جهت حفظ صلح و امنیت بینالمللی همه یا بعضی از اعضای ملل متحد به تشخیص شورای امنیت اقدام لازم را معمول خواهند داشت."