Abstract:
اسمیت برای پاسخ این پرسش میگوید،مقایسه فعالیتی است که اساسا با حافظه و تأثیرپذیری محقق مرتبط است و براساس شباهتهای ظاهری و نسبی بنا شده است و چندان به پژوهش علمی و روشمند مربوط نیست.قانون پیوستگی که بنیان مطالعات مقایسهای است،بر مجاورت و پیوستگی رخدادها تکیه میکند و از این نظر شبیه جادوست. در بخش دوم مقاله،نویسنده محدودیتهای مرتبط با چهار نوع مقایسه (قومشناختی،دایرة المعارفی،شکلشناختی و تکاملی)را مطرح میکند و شکلشناسی را بر دیگر روشها ترجیح میدهد هرچند که بعد تاریخی را در بر نمیگیرد.نویسنده با استفاده از مطالعات مکتب پان بابلی نشان میدهد که چگونه میتوان روش شکلشناسی را به گونهایت تغییر داد تا تاریخ را نیز در بر بگیرد.در انتهای مقاله روش نوئسنر مطرح میشود که در آن به جای مقایسهء عناصر، ساختارها با یکدیگر مقایسه میشوند.این مقاله از جاناتان ز.اسمیت است.اسمیت شاگرد و دوست میرچا الیاده و یکی از دانشمندان برجسته در حوزهء علوم دینی است.مقالهء حاضر تأثیری عمیق بر روششناسی در مطالعهء ادیان بر جای گذاشته است.در مقالهء پیشرو این پرسش مطرح میشود که آیا مقایسه علمی است یا جادویی؟
Machine summary:
"-------------- (*)استاد مشهور تاریخ ادیان دانشگاه شیکاگو -------------- (**)دانشجویان دکتری پژوهشگاه علوم انسانی اسمیت برای پاسخ این پرسش میگوید،مقایسه فعالیتی است که اساسا با حافظه و تأثیرپذیری محقق مرتبط است و براساس شباهتهای ظاهری و نسبی بنا شده است و چندان به پژوهش علمی و روشمند مربوط نیست.
به عنوان شاهدی برای این مورد میتوان از بحثهای علمی که دربارهء دین یهود مطرح شده است استفاده کرد.
تیلر در کار مقایسهای اولیهاش با نام«تحقیق در تاریخ اولیهء انسانیت»مطرح کرد که«اصول تداعی»زیرساختار منطقی جادوست: هرگونه اجماع ایدهها در ذهن(کوچکترین مشابهت در شکل یا مکان حتی یک تصادم زمانی ناچیز)برای جادوگر کافی است که از پیوندی که در ذهن او بین دو حادثه وجود دارد،نوعی پیوند در دنیای خارج نتیجهگیری کند.
شیوه دایرة المعارفی به جای عرضهء روشی از فرهنگی که نویسنده با آن برخورد کرده است(شبیه آنچه در روش قومشناختی دیده میشود)اغلب ترتیبی از اطلاعات گلچین شده از نوشتههای بین فرهنگها را عرضه میکند.
نوعی پیشفرض اندیشه که تعداد عناصر اصلی آن کم است و به وسیلهء آن سیستمهای پیچیده به وجود میآید،مجموعهای از دادههای اساسی دارد که فقط با آنها کار میکند و با دادههای جدید سروکار ندارد.
اگرچه من با تغییر به پیشفرضهای مارکسیستی موافقم؛چه،برای هر نوع روش انسانشناختی معتبر لازم است،اما روش ساختاری نمیتواند مسئلهء تاریخ را به وضوح مطرح کند و از آنجا که کاری مقایسهای به شمار میآید،روشهای عمدهء آن از اسلوب شکلشناختی برگرفته شده اما در مقایسه از جنبهء تاریخی اجتناب کرده است.
براساس این محدودیتها من تعجب میکنم که اصطلاح دین کامل(کلیات و جزئیات)چه مفهومی میتواند داشته باشد و هیچ نشانهء روششناختیای برای کشف این موجودیت وجود ندارد،چه رسد به اینکه بخواهیم آنها را مقایسه کنیم."