قاعده بازی - Journal خردنامه همشهری Literature and art

"قاعده بازی فرزام الفت در دستشویی را خواستم باز کنم،صدای عجیبی گفت:« access denied !رمز را وارد کنید». با چشم‌های خمار و نیمه باز دنبال یک صفحه کلید گشتم که رمز عبور را بزنم. فکر کردم اگر صفحه کلید را پیدا کنم،چند تا کلمه را امتحان‌ می‌کنم،حتما یکی از آنهاست. فکر کنم بزرگ‌ترین اشتباهم همین تلاش من برای‌ پیدا کردن صفحه کلید بود. ماموریت من این بود:رفتن‌ به دستشویی. وضعیت من این بود:نداشتن رمز ورود. برگشتم توی تخت،سعی کردم‌ خوابم ببرد* به:گدا مصطفی مردانی راستش را بخواهی،امروز برای خریدن کت و شلواری‌ که با رنگ پیراهنم هماهنگ باشد چند ساعت توی‌ خیابان‌ها می‌گشتیم. کاش یکی مثل تو بود تا کتم را با او عوض می‌کردم و هیچ‌وقت نمی‌گفتم که‌ مهر پادشاهی را کجا گذاشته‌ام* فکر بکر محمد حاج زمان وقتی که دید واشر شیر درست‌شدنی نیست و نمی‌تواند جلوی چکه کردن شیر را بگیرد فکر بهتری کرد؛جهت‌ میدان جاذبه سفینه را معکوس کرد!*"