Abstract:
دربارهی موضوعات و عناوین مرتبط با هنر،از قبیل خاستگاه هنر، عوامل انگیزانندهی هنرمند در خلق آثار هنری،جلوههای هنر،پیامها و آثار هنر برای انسان،سخن بسیار است.برای ظهور و بروز و خلق اثاری که‘‘اثر هنری''یا به اجمال،‘‘هنر''نامیده میشوند،علل عدیدهای ذکر میشود،که اهم آنها عبارتند از:عشق،تناسب،ایجاز،زیباآفرینی،حقگویی، رفاه،ایمان و....علاوهبر آن،برای خلق و ظهور زیبایی نیز(با عنایت به رابطهی آن با هنر)عوامل و ویژگیهایی ذکر میشود؛که این عوامل و ویژگیها در طیف وسیعی قابل طبقهبندی هستند،که برخی از آنها عبارتند از:عشق،حقیقت و خیر.در این مجال،برآنیم تا به‘‘عشق''به عنوان یکی از علل بنیادینی که در آفرینش‘‘هنر''،به انحاء مختلف ایفای نقش میکند،بپردازیم.انگیزهی اصلی این توجه نیز سخن کسانی است که به درستی به این موضوع اشاره کردهاند،اما آن را فقط در مورد زیبایی هنری صادق دانستهاند،و زیبایی طبیعی یا زیبایی خلق الهی را از آن تهی قلمداد کردهاند.این نقش(یا نقش عشق در خلق زیبایی)،سایر علل را به نحوی در خویش مستتر دارد.به بیان دیگر،سایر علل،هرکدام به نحوی با عشق رابطه دارند،یا حاصل آنند؛یا عشق به سوی آنها گرایش دارد،یا ویژگی معشوقاند،یا ویژگی عاشق هستند یا انگیزهی عاشقاند.
Machine summary:
در آثار عرفا نیز به رابطهی عشق با هنر به دو صورت اشاره شده است؛یکی از طریق بیان رابطهی رشتهها و آثار هنری مثل نقش، موسیقی،معماری،شعر و حتّی رقص در مجالسی است که عشّاق حضور دارند و این هنرها به غنا و ارزش فضا و زیبا ساختن آن برای حظّ و بهرهی عشّاق میافزایند،که نمونههایی از آنها عبارتند از: ز چشم و ابروی جانان،سپردهام دل و جان بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن رقص بر شعر تر و نالهی نی خوش باشد خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد نقش هر نغمه زد راه به جایی دارد نذر کردم گر ازین غم به درآیم روزی تا در میکده شادانو غزلخوان بروم تا بگویم که چه کشفم شد ازین سیر و سلوک تا در صومعه با بربط و پیمانه روم برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماند ای چنگ ناله بر کُن و ای دف خروش کن بدیهی است که بسیاری(یا همهی)این نمونهها را میتوان به صورت رموز و کنایات و اشارات و استعاراتی مطرح کرد که شاعر عارف برای محسوس کردن معقول،از آنها بهره میگیرد.
در ذکر نمونههایی برای نمایش این تفکّر،به ذکر نظر عطّار بسنده میکنیم که در منطق الطّیر آورده است: چون کسی را نیست چشم آن جمال وز جمالش هست صبر ما محال با جمالش چونکه نتوان عشق باخت از کمال لطف خود آیینه ساخت گر تو میداری جمال یار دوست دان که دل،آیینهی دیدار اوست در حقیقت،این بحث را(که البتّه توضیح آن،خود پژوهش مستقلّ و مستوفایی را طلب میکند)نیز میتوان مطرح کرد که ‘‘زیبایی''با‘‘عشق''ارتباطی بنیادین و غیرقابل گسست دارند.