Abstract:
ادبیات به دلیل ماهیت و حوزهء گستردهاش با سایر رشتههای علوم انسانی-از جمله روانشناسی-تناسب موضوعی دارد و قابلیت انجام پژوهشهای مشترک با اینگونه رشتهها را داراست.تاریخ بیهقی از آثار مهم ادبیات فارسی است که به دلیل دقت و صداقت بیهقی در توصیف شخصیتهای دربار غزنوی قابل اعتماد است.در میان شخصیتهای این دربار بوسهل زوزنی به عنوان منفیترین شخصیت مطرح میباشد که در این مقاله علت روانشناختی آن در عقدهء حقارت وی فرض شده است.همسانی ویژگیهای افراد دارای عقدهء حقارت همچون تکبر،حسادت و رشک،تنفر و جاهطلبی، انتقامجویی،تناقض رفتاری،خوفناکی،انعطاف و نرمش موضعی،کاربرد ابزاری از دین و عقاید و...با صفتها و حالتهای روانی بوسهل فرض تحقیق را به اثبات میرساند.
Machine summary:
"(همان:633) فرد مستبد و خودکامه[که طبیعتا دارای عقدهء حقارت است]خویشتن تحقیر شده است که وقتی بر کرسی قدرت مینشیند،اگرچه عناصر قدرت بیرونی را در اخیار دارد اما در درون خود شخصیتی حقیر و ناچیز را احساس میکند،او برای اینک خود را در موضع مثبت و برتری احساس کند لازم میبیند که دیگران در برابر او کوچک و حقیر باشند و مهتری و تفوق او را تأیید کنند.
»(همان:322) آری رفتار تجاوزکارانه و انتقامجویانهء ناشی از ترسی است که در درون او وجود دارد(همان:338)چراکه هرگاه«ترس در اعماق ضمیر خود[دارای عقدهء حقارت]خانه کند [و او]از گروه آدمهای ستیزهجو و متجاوز باشد،در این صورت برای رهایی از احساس ترس و حقارت و تحمیل شخصیت خویش بر دیگران،رفتاری جسارتآمیز و تجاوزکارانه از خود نشان میدهد.
(همان: 024)بیهقی نیز اینگونه استدلال میکند که:«سلطان مسعود-رضی الله عنه-داهیتر و بزرگتر و دریافتهتر از آن بود که تا خواجه احمد بر جای بود وزارت به کس دیگر دادی، که پایگاه و کفایت هرکسی دانست که تا کدام اندازه است و دلیل روشنی برین که گفتم آن است که چون خواجه احمد گذشته شد به هرات،امیر این قوم[از جمله بوسهل]را میدید و خواجه احمد عبد الصمد را یاد میکرد و میگفت این شغل را هیچکس شایستهتر از وی نیست.
(بیهقی،0531:422همچنین هنگامی که بوسهل از احترام خواجه احمد میمندی به حسنک خشمگین میشود،میگوید:«خداوند را کرا کند که با چنین سگ قرمطی که بر دار خواهند کرد به فرمان امیر المؤمنین چنین گفتن؟»(همان:032)و پس از آنکه به خاطر این عملش و بیاحترامی به خواجه احمد مورد سرزنش مسعود قرار میگیرد دوباره همین احساس نفرت و حقارتش را به صورتی دیگر توجیه و نمایان میسازد و میگوید:«از آن ناخویشتنشناسی که وی با خداوند در هرات کرد در روزگار امیر مسعود یاد کردم، خویشتن را نگاه نتوانستم داشت."