Abstract:
این پژوهش بر آن است که خوشباشی و دم غنیمت شمری حافظ را در چشماندازی تطبیقی با خوشباشی خیام مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهد.فرضیهء اصلی این تحقیق آن است که بین جهانبینی حافظ و جهانبینی و نوع دم غنیمت شمری هر یک از آنان رابطهء معنیداری وجود دارد در این نوشتار دو غنیمت شمری حافظ بر اساس اندیشههایی همچون تجلی ازلی، نظام احسن و عنایت خداوندی تبیین شده است و نتیجه گرفته شده است که حافظ خود را با مراد و نامرادی سازگار میکند و درد و صاف را خوش در میکشد در حالی که خیام نه از نگاه یک ملحد یا منکر،بلکه از نگاه کسی که حقیقت را قبول دارد،اما قدرت تحلیل آن را ندارد،و یا تحلیلهای متعارف او را متقاعد نمیکند،با طرح شؤالاتی دربارهء مرگ و زندگی،در نقطهء مرگ به بن بست میرسد و چارهای جز پناه بردن به خوشباشی و دم غنیمت شمری نمیبیند. بنابراین خوشباشی حافظ یک کنش فعال است و خوشباشی خیام یک واکنش منفعل که ناشی از دو نوع منطق ریاضی(خیام)و منطق شهودی(حافظ)و دو نوع مواجهه با زندگی و مرگ است.
This paper is a comparative study of the interpretations of Hâfiz and Khayyâm of Carpe diem، presupposing that a meaningful relationship can be found between the two interpretations.
Carpe diem، as understood by Hâfiz، is analyzed on the basis of ideas such as "Eternal Theophany"، "Divine Order"، and "God's Grace"، by believing in which، Hâfiz finds a character to accept the fortunes، as well as misfortunes of life، and to drink well the pure wine، as well as the lees. The easygoing attitude of Khayyâm، on the other hand، is that of a man who knows the truth but is unable to analyze it. In other words، this attitude is an inevitable resort for a thinker who finds no answer to the question of death. Therefore the interpretation of Carpe diem by Hâfiz is a resistant activity based on an intuitive logic، while that of Khayyâm is a receptive reaction originated from a mathematical logic. Taking another viewpoint، these two interpretations reveal two ways of encountering life and death.
Machine summary:
"زیرا جسمت،آمیزهای است از خاک و باد و آب و آتش و به هیچ یک از این عناصر نمیتوان اعتماد کرد: ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است رو شاد بزی اگر چه بر تو ستمی است با اهل خرد باش که اصل تن تو گردی و نسیمی و شراری و نمی است زیر ساخت پیکرهء انسان گل(طین)است،این گل بعد از مرگ ما گل کوزهگران خواهد شد،پس پیش از آنکه خاک وجود ما گل کوزهگران گردد،باید دم را غنیمت شمرد: یک کوزهء می بیار تا نوش کنیم زان پیش که کوزهها کند از گل ما در این قسم از رباعیات یعنی رباعیاتی که مضمون آن در رشتهء روابط علی میگردد، خیام به یک پرسش مقدر و مفروض پاسخ میدهد: پرسش:خوشباشی و دم غنیمت شمری و مصادیق آن یعنی معشوقپرستی و باده نوشی چگونه توجیه میشوند؟ پاسخ:مرگ،سرنوشت محتوم نسل بشر است،از بدو تولد تا زمان مرگ،«یک دم» بیش نیست،دم را باید غنیمت شمرد،زیرا تا چشم به هم زدی،عمر میگذرد و انسان به اعماق خاک سپرده میشود."