بیچاره پوپر - Journal کلک Literature and art

"در واقع یلدا مثل یک رمان‌ پلیسی پیش‌بینی‌ناپذیر است;برای همین سخت می‌شود تشخیص داد چه چیز به راستی او را خوشحال می‌کند!چگونه می‌شود فهمید پشت‌ پرده چه می‌گذرد؟دو هفته‌ی پیش برایش یک اسب آبی گرفته بودم‌ که از نوعی فلز محکم ساخته شده بود و به جای چشم‌هاش سوراخ‌های عمیقی‌ داشت. تنها مشکل،کارل پوپر بود که دوره‌ی آثارش در کیف شانه‌ای‌ من مثل یک توده‌ی آهن سنگین بود. از طرف آزادی آمده‌ بودم،چون همیشه از انتهای دیگر انقلاب شلوغ‌تر است;اگرچه نمی‌دانم‌ ازدحام چه کمکی به پوپر می‌تواند بکند. اما نباید فراموش کرد که خرید دوره‌ی‌ آثار پوپر هم به نوبه‌ی خود اشتباه ی دیگر بوده است;زیرا من هرگز یک(اثبات‌گرا) نبوده‌ام. اگرچه این روزها دیگر کمتر این‌طور لباس می‌پوشند،اما با چشمان درشت و شرقی یلدا متناسب است. تنها مشکل،فولاد اثبات‌گرایی است‌ در کیف من همچنان مثل معدن آهن سنگین است،و هر طرف که آن‌ را می‌گذارم وزن تحمل‌ناپذیر آن را احساس می‌کنم."