عطر یاد شقایق - Journal رشد معلم Literature and art

"بعد،وحید قیافه آدم بزرگ‌ها را گرفت و گفت: مرا هم دعوت کردن دیگه؟وقتی‌ کارت را باز کردم احساس‌ غریبی پیدا کردم،چون‌ بعد از جمله‌ی«به نام‌ پیوند دهنده‌ی‌ قلب‌ها»، عطر یاد شقایق منیره علی محمدی (به تصویر صفحه مراجعه شود) و دیدن نام عروس،دکتر زهرا... خودم را معرفی کردم و شروع سال‌ تحصیلی جدید را تبریک گفتم و از آن‌ها خواستم تک تک،خودشان را معرفی کنند و معدل سال قبل خود را هم بگویند. من از دانش آموزان‌ زرنگ کلاس کمک خواستم و زهرا را برای حل آن پای تخته سیاه صدا کردم. وقتی به پای‌ تخته سیاه رسید،درحالی‌که رنگش پریده‌ بود و صدایش می‌لرزید گفت:خانم!من‌ این مسئله را حل نکردم. هر روز که به‌ کلاس آن‌ها می‌رفتم،با دیدن چهره‌ی معصوم‌ زهرا که در دریای غم‌ غرق بود دلم می‌آشفت‌ و ناراحت می‌شدم، تا این‌که یک روز به محض ورود به‌ کلاس جای زهرا را خالی دیدم."