Abstract:
در برخی از منظومه های عرفانی و تعلیمی فارسی، قصه های کوتاهی دیده می شود که از چارچوبی یک سان برخوردار است. در این قصه ها، پادشاه در شکارگاه به دلایلی نامعلوم، از همراهان جدا می ماند و در بین راه، یکی از اهالی شهرها یا روستاهای دوردست که از ستم ماموران یا والی دیار خویش به تنگ آمده است، سر راهش سبز می شود. دادخواهی او که با تیززبانی همراه است، در آغاز خشم پادشاه را برمی انگیزد؛ اما سرانجام وجدان خفته ی وی بیدار می شود و با درنگ در سخن دادخواه، به عمق نابسامانی و پریشانی اوضاع حکومت پی می برد. این گونه داستان ها که صبغه ای آرمانی به خود می گیرد، با پیامدی خجسته همراه است؛ زیرا پادشاه افزون بر احقاق حق شاکی و مجازات مجرمان، در پی اصلاح امور برمی آید. پراکندگی این حکایات در شعر سده های ششم و هفتم، نشان گر دغدغه ی مشترک سخنوران این دوره ها و تلاشی فرهنگی برای غفلت زدایی ارباب قدرت و بیدارسازی آنان است. نگارنده در این نوشتار، به چند و چون این قصه ها، ساختار بیرونی، اجزای درونی و علل شکل گیری آن ها پرداخته است.
Machine summary:
"»(نهج البلاغه،1368:337)16 افزون بر دلمشغولیهای سلطان و یا بیرغبتی وی به امور رعیت،در مواقع حضور در بارگاه نیز دیوار ستبر حاجبان و دربانان چون سدی نفوذناپذیر از هرسو راه را به روی مردم میبست و فرصت دیدار پادشاه را از آنان میربود و به قول سنایی: پادشاهان قوی بر دادخواهان ضعیف#مرکز درگاه را سد سکندر کردهاند (سنایی،1362:148) و به همین دلیل،خواجه نظام الملک که از تجربهای هنگفت در کشورداری برخوردار بوده است،مکرر گوشزد میکند که موانع دسترسی مردم به سلطان،باید از پیش رو برداشت:«چنان خواندم در کتب پیشینیان که بیشتر از ملکان عجم،دوکانی بلند بساختندی و بر پشت اسب بر آنجا بایستادندی تا متظلمان که در آن صحرا گرد شده بودندی،همه را بدیدندی و داد هریک بدادندی و سبب این،چنان بوده است که چون پادشاه جایی نشیند که آن جایگاه را در و درگاه و دربند و دهلیز و پرده و پردهدار باشد صاحبغرضان و ستمکاران آن کس را بازدارند و پیش پادشاه نگذارند» (نظام الملک،1364:12) همچنین گویند:«مقطعان که اقطاع دارند باید که بدانند که ایشان را بر رعایا جز آن نیست که مال حق که بدیشان حوالت کردهاند،از ایشان بستانند بر وجهی نیکو و چون آن بستدند،آن رعایا به تن و مال و زن و فرزند و ضیاع و اسباب،از ایشان ایمن باشند و مقطعان را بر ایشان سبیلی نبود و رعایا اگر خواهند که به درگاه آیند و حال خویش بازنمایند،مر ایشان را از آن بازندارند."