Abstract:
نه تنها در حیطهی اشعار اجتماعی،بلکه در اشعار تعزلی هم،از سمبل استفاده کرده است؛اما سمبلهای اجتماعی او برجستهتر و تأثیرگذارتر از سمبلهای عاشقانهی اوست. سمبل یکی از ابزار تصویرآفرینی است و مهمترین ویژگی آن،نداشتن ی کمعنی مشخص و صریح است؛به همین دلیل از یک سمبل،معانی مختلفی برداشت میشود.در دورهی پهلوی از آن جا که فضای استبداد،به نویسندگان و منتقدان اجتماعی،اجازهی انتقاد صریح را نمیداد،در زبان و فکر شاعران و ادیبان،سمبل بسیار مورد توجه قرار گرفت.به کارگیری جدی سمبل برای هدفهای اجتماعی،از دورهی نیما آغاز شد و در شعر شاعران پس از نیما چون نادرپور،اخوان،شاملو و ...،رشد و گسترش یافت.ابتهاج نیز که شاعری متعهد به نظر میرسد و از عرصهی اجتماع و تب و تابهای جامعه به دور نبوده،از سمبل در جایگاه وسیلهای برای بیان مضامین و مفاهیم اجتماعی،استفاده کرده است.میتوان گفت خاستگاه بیشتر نمادهای شعر او«طبیعت»،«رنگها»و«ابزار زندگی»است.در اشعار اجتماعی سایه میتوان دو دسته نماد یافت:یکی نمادهای موسوم(شب،صبح،دریا،جنگل، بهار،خورشید،چراغ و...)و دیگری نمادهای ابداعی(چمن،پرده،پنجره،تبر، سبزه،کال و...).همراهی این نمادها با برخی از آرایههای ادبی همچون مراعات النظیر،تضاد،تشبیه و...،جایگاه ادبی سمبلها را برجستهتر کرده است.سایه
Machine summary:
"» (چدویک،8731:11) اما سمبلیسم در ادبیات معاصر ایران با سمبلیسم اروپا یک تفاوت بارز دارد و آن هم این است که هدف سمبل در ادبیات معاصر ایران،گرایش به واقعیت و توجه به اجتماع(تعهد اجتماعی)است؛در حالی که سمبولیسم اروپا،چنانکه گفتهاند،واکنشی در برابر عقلگرایی بود؛ازاینرو سمبولیستهای اروپا اعتقاد داشتند که شعر باید وسیلهای برای بیان اندیشهها و احساسات عمیق آدمی باشد و جز این،وظیفهای ندارد؛ بنابراین در سمبلیسم اروپا به دلیل گرایش شاعران به شعر محض،توجه به مضامین سیاسی-اجتماعی،چنانکه در ایران رواج یافت،دیده نمیشود.
در شعر معاصر ایران نیز گرایش به طبیعت و تأثیرپذیری از آن بسیار دیده میشود؛ منتها این گرایش در ادبیات معاصر،با طبیعتگرایی در اروپا و حتی دورههای قبل ادبیات ایران تفاوت دارد؛«در اشعار گذشتهی فارسی،طبیعت،یک طبعیت کلی،همانند و تکراری است با ویژگیهایی که اغلب از راه تجربهی دیگران به دست آمده است، «در حالی که نیما با چشمهای خود و نگاهی تازه این طبیعت را نگریست و آن چه را خود تجربه کرده بود،باز گفت.
همچنین سایه گاه واژهی «شب»را در جایگاه نمادی برای غفلت و بیخبری مردم به کار میبرد؛مردمی که نسبت به شرایط بدی که در آن زندگی میکنند،بیتفاوت هستند و انگیزهای برای رهایی و رسیدن به صبح(آزادی و پیروزی)ندارند: این شب آویختگان را چه ثمر مژدهی صبح مرده را عربدهی خوابشکن حاجت نیست (ابتهاج،0631:111) همان طور که در مثالهای بالا دیده میشود،از دیگر ویژگیهای واژهی«شب»در شعر سایه،تقابل آن با واژگانی چون صبح،سپیده،روشنی و آفتاب است؛مثلا سایه در شعر«بهار سوگوار»شام سیاه را در تقابل با صبح سپید آورده است.
در شعر زیر هم بهار،نماد آزادسی و سرزندگی است که کنده(جامعه یا انسان ستمدیده)آرزوی دیدار آن را دارد: هنوز این کنده را رویای رنگ بهاران است خیال گل نرفت از طبع آتش باز خاکستر (ابتهاج،0631:88) همچنین سایه در شعر«پاییز»،شرایط آشفته و نابسامان جامعه را با فصل«خزان» توصیف میکند."