Abstract:
تلقی سنتی و کلاسیک از فهم و تفسیر متن بر آن است که معنای متن مستقل از قرائت و مقدم بر تفسیر خوانندگان، موجود است و به قصد و نیت مولف وابسته است. نوپراگماتیسم یک مکتب فکری پست مدرن از زمره روی کردهای تفسیری «خواننده محور» و ذهنی گرا محسوب می شود که در تحلیل خود از فرایند قرائت متن، نقش محوری را به مفسر داده و سهم بسیار ناچیزی برای متن قائل است. مقاله ی حاضر ضمن تشریح مبانی نظری و فلسفی روی کرد نوپراگماتیسمی به تفسیر متن (که در آثار ریچارد رورتی و استانلی فیش متبلور است) و نقد و ارزیابی آن، وجوه ضعف و نارسایی آن را خاطرنشان می کند.
According to classical opinion about understanding and interpreting a text، meaning of the text is independent of reading and exists prior to any interpretation of the readers; it depends only to the author's intention. Neopragmatism is a post-modern school which possesses an audience- oriented and subjective hermeneutics and which in its analysis of the process of interpreting text، gives the main role to the interpreter and sees very little portion for the text. In this paper، explaining the theoretical and philosophical fundamentals of neopragmatism's approach to hermeneutics (presented in Richard Rorty's and Stanley Fish's works)، we will analyse and criticize this theory and show its weakness and shortcoming.
Machine summary:
"(9،ص:57) حال که حقیقت دستنیافتنی است و تلاش فلسفی در کشف حقیقت یا معرفت،چیزی جز ادبیات و لفاظی و سخن گفتن از واقعیت به مدد واژگان و دایرهی لغات خاص هرشخص نیست و فرهنگ و زبان فهم و معرفت را احاطه کردهاند،پس چه رسالت و کاریبرای فیلسوفان باقی میماند؟رورتی پیشنهاد میکند که تمام آنچه فیلسوف باید انجام دهدآن است که به جای جستوجوی حقیقت و معرفت و معنا و تلاش برای یافتن نقطهیشروع23معرفتی طبیعی و فارغ از دخالت فرهنگ و زبان،باید در شناخت و مقایسهیسنتهای فرهنگی متفاوت و متقابل تلاش کند(9،ص:54)24.
6. استانلی فیش با تأکید افراطی بر این نکته که جامعهی تفسیری و نرمهای موجوددر آن،امر قرائت و تفسیر را راهبری میکند و خواننده و متن و معنا همگی تحت تأثیرجامعهی تفسیری شکل میگیرند،از شرح و تبیین این واقعیت ملموس عاجز میماند کهمتون در موارد بسیاری،معتقدات و باورها و جهتگیریهای خوانندگان خود را به چالشمیکشند و گاه حتی باعث تغییر جهتگیری کلان و انقلاب روحی و فکری در مخاطبخود میشوند.
رورتی پیشنهاد نوپراگماتیستی خود به فیلسوفان را«هرمنوتیک مقایسهای» (evitarapmoc scituenemreh) نیز میخواند و آن را نقد و تحلیل راهی تعریف میکند که فرهنگهای مختلفبه دیدن و تفسیر کردن میپردازند،همچنانکه این پیشنهاد را«گفتمان پیرایشگر» (gniyfide revocsid) نیز مینامد،زیرا استدلال کردن،که شیوهی فیلسوفان مرسوم و متعارف است،از نظر اوبه داستانسرایی و مکالمه و گفتوگو دربارهی واقعیت میانجامد،حال آنکه فلسفهی پیشنهادی Ẓوی خود را از دعاوی معرفتی در برابر واقع میپیراید و مدعی دیدن واقع و گزارش حقیقت نیست."